

مسابقه وبلاگ نویسی"عزم حماسه"
لطفاً نام و نام خانوادگی و آدرس وبلاگ خود را از طریق آدرس الکترونیکی:esfhemase92@yahoo.com اعلام فرمائید.
کد |
عنوان خلاصه |
شرح |
امتیاز |
1 |
قالب گرافیکی وبلاگ |
طراحی قالب توسط مدیر وبلاگ(10)...تغییر تصاویر قالبهای آماده(3)...استفاده از قالبهای آماده(2) |
10 |
2 |
سرعت |
سرعت بارگذاری وبلاگ (عدم استفاده بیش از حد از کدهای جاوا، استفاده از پستهای کم در صفحه اول ) |
10 |
3 |
گرافیک |
استفاده از المان های گرافیکی برای مطالب و ... |
5 |
4 |
معرفی |
عنوان، شرح مختصر و معرفی مناسب وبلاگ |
5 |
5 |
موضوع |
موضوع بندی مطالب وبلاگ / ایده جدید |
5 |
6 |
زمان |
آرشیو تاریخ وبلاگ |
5 |
7 |
پیوند |
معرفی سایتهای مرتبط |
5 |
8 |
سابقه |
سابقه ساخت وبلاگ با در نظر گرفتن تاریخ درج مطالب |
10 |
9 |
ارتباط |
ارتباط مطالب با موضوع / نوآوری/تولیدی بودن |
5 |
10 |
حجم |
تعدد و تنوع مطالب |
20 |
11 |
نظرات |
تعداد و محتوای نظرات مطالب(هرچه تعداد نظرات به مطالب وبلاگ بیشتر باشد) |
5 |
12 |
منبع |
ذکر منابع برای مطالب |
5 |
13 |
نگارش |
رعایت نکات نگارشی،املایی و دستوری |
5 |
14 |
سایر |
امتیاز آزاد هیأت داوران برای موارد خاص و پیش بینی نشده |
5 |
15 |
منفی |
امتیاز منفی برای مواردی که باعث افت کیفیت وبلاگ می شود |
10- |
توجه:
شرکت کنندگان گرامی برای کسب اطّلاعات بیشتر از پلهای ارتباطی زیر استفاده نمائید:
الف) تلفن 2214903 ـ 0311
ب) وبلاگ:www.esf-hemase92.blogfa.com
ج) شماره پیامک :3000484817
د)آدرس الکترونیکی: esfhemase92@yahoo.com
د) لوح شرکت در مسابقه به تمامی شرکت کنندگان اهداء خواهد شد.
جوایز:
1- انتخابات، مظهر حماسه ملّی
2- انتخابات و آرامش سیاسی
3- روحیه نشاط و امید، زمینه ساز خلق حماسه"حضور گسترده"
4- آثار و نتایج حضور گسترده مردم در انتخابات
5- جایگاه ریاست جمهوری و قوه مجریه در قانون اساسی
6- جایگاه و کارکردهای شوراهای اسلامی شهر و روستا
7- بایسته های اخلاقی انتخابات
8- انتخابات 92 ، رسانه های بیگانه و دشمنان انقلاب اسلامی
9- انتخابات و نقش مردم در خلق حماسه حضور
10- ملاک ها و معیارهای انتخاب اصلح
منتظر اطلاعیه های بعدی ما باشید.


قرائتهای مختلف از دین
?
اشاره
از جمله مباحث فرهنگی روز، بحث «قرائتهای مختلف از دین» است که گرچه در باطن خود، مقولهای علمی و فرهنگی است اما عدهای آن را دستاویزی سیاسی برای دست یابی به اغراض و اهداف خود قرار داده اند.
امروزه این بحث به عنوان یک مقوله در تقابل با اندیشه دینی قرار دارد و هویت ظاهری که دارد غیر از حقیقت آن است.
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی است که در نشست ششم کانون گفتمان دینی، در همین موضوع ایراد گردیده است. در پایان جهت روشن شدن زوایای مختلف بحث، سؤالاتی از طرف شنوندگان مطرح شده و توسط سخنران محترم به آنها پاسخ داده شده است.
مراد از قرائتهای مختلف
در بحث قرائتهای مختلف از دین، ابتدا باید معلوم شود که مراد از آن چیست؟
یک بحث کاملا آشنایی برای ما حوزویان و حتی غیرحوزویان وجود دارد و آن این است که اختلاف نظراتی بین علما در شاخههای علوم اسلامی وجود دارد و همه فقها یکسان فتوا نمیدهند و همه مفسرین قرآن کریم یکسان تفسیر نمیکنند؛ بلکه مکتبهای تفصیلی و دیدگاههای مختلفی در تفسیر قرآن وجود دارد. متکلمین اسلامی در همه مسائل یک جور نمیاندیشند. این واقعیتی است که بر ما حوزویان کاملا معلوم و مشهود است و در بین غیر حوزویان نیز امر شناخته شدهای است.
بحث وجود اختلاف در فهم دین، در گذشته یک بحث حساسیت برانگیزی نبوده بلکه همیشه وجود داشته است؛ اما چه شده که این بحث، این مقدار حساسیت برانگیز شده است؟ همین حساسیت برانگیز بودن بحث، خود شاهدی است بر این که بحث قرائتهای مختلف از دین، غیر از بحث وجود اختلاف در فهم دین است.
به طور دقیقتر بحث قرائتهای مختلف از دین، گونه افراطی بحث اختلاف در فهم دین است. با دو دلیل، علت حساسیت برانگیز بودن این بحث را بیان میکنیم:
1- بحث قرائتهای مختلف از دین - از لحاظ قلمرو - هیچ حد و مرزی نمیشناسد و بیان نمیکند که در چه زمینههایی اختلاف در فهم وجود دارد و در چه زمینههایی اشتراک و ثبات نظر. نظریه اختلاف قرائت از دین، جزء به جزء و تمام عرصههای دین و تک تک آیات قرآنی و مضامین دینی را قابل اختلاف در فهم و قرائتهای مختلف میداند. در حالی که نظریه شایع و رایج - که همه ما با آن مواجه هستیم - میگوید: در فهم دین فی الجمله اختلاف وجود دارد.
در این که بگوییم فی الجمله علما اختلاف فتوا دارند و این که هر مساله فقهی قابل اختلاف و قرائت مختلف است، فرق بسیار وجود دارد؛ یعنی فرقی که بین موجبه کلیه و موجبه جزئیه وجود دارد.
تز قرائتهای مختلف از دین، به نحو موجبه کلیه میگوید: همه فهمها و مقولات و مضامین دینی، قابل قرائتها و فهمهای مختلف است. ولی نظریه متعارف و متعادل بین ما این است که فی الجمله اختلاف وجود دارد؛ یعنی همه قضایای فقهی، به لحاظ استنباط یکسان نیستند؛ بلکه در بعضی از مسائل فقهی اختلاف نظر وجود دارد؛ اما مشترکات و ثابتاتی هم وجود دارد.
درست است که در فهم قرآن کریم اختلاف نظر وجود دارد، اما این طور نیست که در تک تک آیات قرآنی، اختلاف در فهم و معنای ظاهری آن وجود داشته باشد. بسیاری از آیات قرآنی، جزء نصوص میباشند و در نصوص، اختلافی وجود ندارد.
2- نکته دیگر اختلاف نظر در تبیین سر این تفاوت است. ما که میگوییم گاهی بین علما و مفسرین و فقها در مسائل دینی اختلاف وجود دارد (به نحو موجبه جزئیه) ، معمولا در تبیین سر این اختلاف، علل و اسباب مشخصی را ذکر میکنیم و در بسیاری از موارد وجود اختلاف را طبیعی میدانیم. به عنوان مثال یکی از منشاهای اختلاف این است که ممکن است مبانی اصولی دو فقیه در بعضی از موارد با هم فرق داشته باشد که این فرق باعث میشود در استنباطشان تفاوت حاصل شود. مبانی رجالی فقها یکسان نیست؛ ممکن است فقیهی یک راوی را معتبر بداند و فقیه دیگر او را معتبر نداند، پس طبیعی است که یکی به روایات او اعتنا کند و دیگری اعتنا نکند و در نهایت بین این دو، در فتوا اختلاف حاصل میشود.
اسباب بروز اختلاف در فهم دین و نظریه قرائتهای مختلف از دین
در نظریه قرائتهای مختلف از دین، این طور عنوان میشود که پیش داوریها، انتظارات قبلی و علایق و سلایق مفسر و عالم در فهم او تاثیرگذار است؛ پس سر این که اختلاف قرائت وجود دارد این است که پیش داوریها و پیش دانستههای عالمان دینی با هم فرق دارد؛ یعنی منشا این اختلاف را از ذهنیت عالم میدانند؛ در حالی که ما منشا این اختلاف را به بسیاری از امور عینی بر میگردانیم.
نظریه قرائتهای مختلف از دین میگوید: هیچ فهم رسمی، غالب، یگانه و صحیح از دین - که بگوییم این فهم از دین صحیح است و دیگر فهمها باطل است - وجود ندارد؛ آن چه که ما داریم تفاوت در فهم دین است. ما فهم بهتر و درستتر در مقابل فهم ناصحیح و بدتر نداریم. ما با مجموعهای از فهمهای متفاوت از دین مواجه هستیم که نمیتوانیم بین آنها داوری کنیم و بگوییم چه فهمی صحیح و چه فهمی ناصحیح است؛ مثل این که یک مکعب در فضا معلق است و هر کسی از یک زاویه به این مکعب نگاه میکند، اختلاف زوایای دید باعث میشود که نگاههای مختلف به وجود بیاید و هیچ کدام رجحانی بر دیگری ندارند. در دین قرائتهای مختلفی وجود دارد بدون آن که بین این قرائتها قضاوت و داوری وجود داشته باشد. ما فقط با تفاوت فهمها مواجه هستیم. ممکن است یک قرائت از دین رسمیتر و غالبتر باشد اما لزوما این تداول و غلبه و شهرت به معنای صحت نیست.
نکته دیگری که نظریه قرائتهای مختلف بر آن پافشاری میکند، این است که امکان قرائت را به نحو موجبه کلیه میداند. از نظر معتقدین به امکان قرائتهای مختلف از دین، ما نمیتوانیم مرزی مشخص کرده و بگوییم این زمینه و جنبههای دین، جزء ثابتات و مشترکات است و اختلاف قرائت بردار نیست. آنها تک تک مضامین دینی را قابل اختلاف در قرائت میدانند. به نظر آنها از توحید و نبوت و معاد گرفته تا تفصیلات فقهی و مسائل اخلاقی و هر بخشی که رنگی از معرفت دینی دارد، قرائت پذیر است و هیچ فهم ثابتی از دین وجود ندارد.
جاذبه سیاسی نظریه قرائتها
نکته قابل توجه، جاذبه سیاسی این بحث است که در سالهای اخیر رونق خاصی پیدا کرده و هر چه میگذرد بر رونق و تداول این بحث افزوده میشود. در این جا آن جاذبه سیاسی را به اختصار عرض میکنیم:
نظام جمهوری اسلامی ایران، یک نظام دینی و ایدئولوژیک است. هر نظام ایدئولوژیک، چه حکومت دینی باشد و چه غیر دینی (مثل حکومت کمونیستی و سوسیالیستی) از یک پشتوانه ایدئولوژیک و مکتبی برخوردار است؛ مثلا یک نظام سوسیالیستی بر پایه سوسیالیسم استوار میشود؛ یعنی یک مکتب، پشتوانه تئوریک آن نظام سیاسی میشود. جمهوری اسلامی ایران هم یک نظام دینی است که پشتوانه مکتبی دارد؛ یعنی قانون اساسی، پایههای این نظام را بر اسلام استوار کرده است.
هر نظام ایدئولوژیک و مکتبی، از یک سری مبانی، احکام و اصول ثابت تشکیل میشود؛ یعنی هیچ چیز رنگ ایدئولوژیک و مکتب به خود نمیگیرد مگر این که در درون خود ثابتاتی داشته باشد؛ زیرا نمیتوان گفت ایدوئولوژیای به نام مارکسیسم وجود دارد اما هیچ اصل و ارزش ثابتی در آن وجود ندارد. اساسا ایدوئولوژی و مکتب از چیزهایی است که در درون آن، عناصر ثابت و استوار و لایتغیر وجود دارد.
یکی از راههای مبارزه سیاسی با هر حکومت ایدئولوژیک، سست کردن مبانی ایدئولوژیک آن نظام است؛ مثلا برای مبارزه با نظامی که مبتنی بر مارکسیسم است، چند راه وجود دارد: 1- مبارزه مسلحانه؛ 2- مبارزه سیاسی؛ 3- مبارزه تئوریک؛ یعنی پشتوانههای فکری آن نظام را سست کنیم که در مورد نظام ایران هم همین گونه ا ست و این سه راه برای مبارزه وجود دارد.
یکی از راههای مبارزه تئوریک و فکری، این است که ثبات را از مبانی و ارزشها و اصول فکری این نظام سلب کنیم. در قانون اساسی آمده است که قوانین مصوب جمهوری اسلامی نباید با شریعت مخالفت داشته باشد. در این جا مبارزین با نظام میگویند: اصلا از کجا میگویید که شریعت ثابت است؟ این که میگویید قوانین جمهوری اسلامی مخالف شرع و شریعت نباشد، کدام قرائت از شریعت را میگویید؟
مثلا وقتی میخواهند در اقتصاد، قانونی را وضع کنند، به دلیل این که قانون مخالف با شریعت اسلام و فقه است، شورای نگهبان با آن مخالفت میکند؛ بعد طرف مقابل میگوید کدام قرائت از شریعت و فقه را میگویید؟ بنده قرائتی عرضه میکنم که با این قانون در تضاد نباشد و اگر کمی بالاتر رویم، میگویند: اصلا چه کسی گفته است که اسلام حکومت دارد در صورتی که نظام جمهوری اسلامی ایران براساس قرائتی خاص بیان شده است که آن قرائت میگوید اسلام دعوت به حکومت کرده است. ما میتوانیم قرائتی را عرضه کنیم که در آن قرائت، دعوت به حکومت نشده باشد. این جا است که اساس جمهوری اسلامی زیر سؤال میرود.
لزوم تغییر روش در بحثهای اصولی
بنده اعتراف میکنم که ما در علم اصول، نظریه تفسیری رایج و مقبول خودمان را مفروض گرفته ایم و وارد بحثهای درونی شده ایم. راجع به آن نظریه تفسیری و نقاشهایی که امکان دارد به آن وارد شود، بحث نمیکنیم؛ مثلا در نقطه آغازین علم اصول، ظواهر را حجت قرار میدهیم و بعد وارد این سؤال میشویم که ظاهر صیغه امر و نهی چیست؟ و... که مفصل راجع به اینها بحث میشود و حتی آرایی که در زمینه ظهور صیغه افعل است، مورد بحث و تحقیقات عمیق قرار میگیرد؛ اما از این بحث نمیکنیم که چه چیزهایی باعث میشود تا ظاهر برای ما شکل بگیرد؟ و اینکه در مورد یک متن میتوان یک تفسیر یا فهم و یا قرائتی مقدم بر سایر تفاسیر و قرائات داشته باشیم، مورد بحث قرار نمیگیرد.
ما روش تفسیری خود را مفروض میگیریم و وارد گود بحث و استنباط میشویم؛ حال آن که امروزه در مورد اصل نظریه تفسیری ما مناقشاتی است. ما باید این اصل و نظریه را تنقیح کنیم و اشکالاتی که به استنباطات ما وارد است را پاسخ دهیم و جای این کار در علم اصول ما است.
بر خلاف نظر بعضیها که میگویند علم اصول زیادی متورم شده است، بنده نظرم این است که باید متورمتر از این هم بشود؛ اما جهت تورم باید تغییر کند. به جای این که این قدر در بعضی از بحثهای اصولی ریز، دقیق شویم و تعمیق کنیم، باید قدری در مبانی علم اصول بیشتر کار کنیم و اشکالاتی که به اصل روش تفسیری و استنباطی ما وارد است را پاسخ دهیم و روش استنباط خود را تنقیح کنیم.
پرسش و پاسخ
پیشینه تاریخی نظریه قرائتهای مختلف از دین کجاست؟ آغاز آن در چه سالی و در کدام کشور صورت پذیرفت؟ و نقش افرادی چون کانت، پوپر و... در این مساله چه بود؟
o
ریشه این بحث به بحثهایی که راجع به فهم متن وجود دارد بر میگردد. مثلا فرهنگ دینی ما - نه فقط ما مسلمین - مخصوصا ادیان ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت، اسلام) عمیقا متن محور است؛ یعنی فرهنگ دینی، حول محور متون دینی است.
?
رابطه قرائتهای مختلف از دین با تئوری قبض و بسط شریعت و پلورالیسم دینی چیست؟
o
نظریه قبض و بسط دکتر سروش، سالهای گذشته مطرح شد و الآن هم گه گاه بر آن تاکید میکنند. این نظریه در واقع، تقریری از بحث قرائتهای مختلف از دین است؛ به دلیل این که بحث امکان قرائتهای مختلف از دین، تبیینها و تقریرات مختلفی دارد؛ به عنوان مثال، براساس «هرمنوتیک فلسفی.» که هایدگر و گادامر مطرح کردند، میشود به گونهای امکان قرائتهای مختلف از متن و دین را تبیین کرد. براساس نظریه بولتمان که یک متکلم مسیحی آلمانی میباشد و اندیشهای نزدیک به هایدگر دارد، میتوان طور دیگری مساله قرائتهای مختلف از دین را بیان کرد. و براساس نظریه هرمنوتیک پل ریکور فرانسوی به گونه دیگری میتوان نظریه امکان قرائتهای مختلف از دین را بیان کرد.
?
پیش فرضهای ذهنی تا چه مقدار میتواند در تفسیر متون نقش داشته باشد؟
o
یکی از مبناهای فکری بحث قرائتهای مختلف از دین، همین سؤالی است که اشاره شد. یکی از دلایل کسانی که میگویند قرائتهای مختلف از دین امکان پذیر است، این است که پیش فرضها و پیش داوریهای مفسر، در عمل فهم دخالت میکند. این بحث مفصلی در هرمنوتیک است که بنده در این جا به اجمال عرض میکنم.
?
آیا هر کسی میتواند یک متن یا مثلا شعرهای حافظ را به گونه خاص خود معنا و تفسیر کند؟
o
سخن ما در این است که فهم درست یک متن چیست؟ نه این که آیا یک فهم را میشود به طور مختلف قرائت کرد یا نه. بنده در این جا اعتراف میکنم که همه ما میتوانیم قرائتهای مختلفی از یک متن داشته باشیم.
?
آثار و لوازم منفی ملتزم شدن به قرائتهای مختلف از دین را توضیح دهید.
o
کسی که معتقد به قرائتهای مختلف از دین شود و بگوید هیچ قرائتی بر قرائتهای دیگر ترجیح ندارد، اصل دل سپردن به دین و تعهد عملی به دین را زیر سؤال میبرد و معتقد به این نظریه، اساس پایبندی به فروعات دینی را منکر میشود؛ مثلا در تقلید، اگر مجتهدی چیزی را واجب کند، معتقد به این نظریه میگوید: ممکن است مجتهد دیگری قرائت دیگری داشته باشد. بنابراین التزامی در عمل به فتوای مجتهد نمیبیند. یا در مثالی دیگر شخصی میگوید: احکام و حدود اسلامی باید در جامعه اجرا شود. معتقد به این نظریه، این را یک قرائت میبیند و میگوید: قرائتی هم میگوید نباید اجرا شود.
?
چه روشی را برای رویارویی با معتقدین به قرائتهای مختلف مطرح میکنید؟
o
وظیفه ما به عنوان قشر علمی - فرهنگی و قشر آشنای با تحقیق و دانش این است که برخورد سطحی با این مقالات نداشته باشیم. نخست باید مبانی و ریشهها و ادلهای که میشود در این بحثها اقامه کرد را خوب بشناسیم؛ اگر از بسیاری از کسانی که در مکتوبات و مطبوعات، بحث قرائتهای مختلف را مطرح میکنند، سؤال شود که ریشه و ادله این بحثها چیست، نمیدانند. ?
بنده نوشتهای دیدم که خیلی تعجب کردم. در آن نوشته آمده بود:
«بله! قرائتهای مختلف از دین وجود دارد و دلیلش این است که علامه طباطبایی این طور تفسیر کرده و آقای مطهری طوری دیگر. در بحث جامعه و تاریخ، آقای مصباح یک نظر دارد و آقای مطهری نظری دیگر. و این برهان قاطعی است بر اینکه قرائتهای مختلف از دین وجود دارد.»
کسی که این طور حرف میزند اصلا متوجه نیست که بحث قرائتهای مختلف از دین چیست. اصلا بحث این نیست که بین علما اختلاف وجود دارد (چرا که این روشن است و همه قبول دارند) ؛ نظریه قرائتهای مختلف میگوید: فهم صحیح دسترس ناپذیر است.
قدم دوم این است که در صدد پاسخگویی به اینها برآییم و اشکالات آن را منقح کنیم؛ و در قدم سوم نظریه تفصیلی خودمان را منقح کنیم و اشکالات آن را باز کنیم.
پاورقــــــــــــــــــــی
1) عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی در چارده روایت
2) امام خمینی رحمه الله، دیوان امام، (تهران: مؤسسه نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، 1373) : ص 305
این نظریه اوج نسبی گرایی و شکاکیت است و هر چیزی که بر شکاکیت و نسبی گرایی مترتب شود بر این نظریه هم مترتب میشود.
بحث در این جا بر سر امکان تفسیر به رای و این که آیا قرائتهای مختلف امکان دارد یا خیر، نیست؛ چرا که هر کس میتواند تفسیری از یک متن داشته باشد؛ مثلا شما نامهای به بنده مینویسید و بنده عالما و عامدا نامه شما را طوری میخوانم که مد نظر شما نبوده است. در این جا سخن بر سر این است که آیا این کار درست است یا نه؟ یعنی آیا هر تفسیری از یک متن روا است؟ چه بسا بسیاری از تفاسیر از یک متن، تفاسیر ناروایی باشد. سخن در امکان تفسیرهای مختلف نیست؛ مثلا کسی بگوید که من وارد یک بازی آزاد معنایی با شعر حافظ میشوم و هر چه گفته حمل بر معنای ظاهری آن میکنم یعنی اگر گفته است می، حمل بر شراب میکنم؛ اگر گفته خط و خال، حمل بر معشوق زمینی میکنم و....
اما این تفسیر درست است یا نادرست؟ باید دید که حافظ چه شخصیتی داشته است. وقتی تحقیق میکنیم و میبینیم «قرآن زبر بخوانی در چارده روایت» (1) و او حافظ قرآن بوده و مذاق عرفانی داشته و شاگرد او شاعر شمسیه بود و... ، آن وقت میفهمیم این تفسیر ظاهری از شعر او درست نیست. یا اشعار عرفانی حضرت امام رحمه الله که در آن میو شراب و میکده آمده است و میتوانیم از آن قرائت ظاهری بکنیم. مثلا شعری که میفرماید:
سزد زدانه انگور سبحهای سازید برای رفتن میخانه استخاره کنید (2)
ما در این جا نمیتوانیم بگوییم منظور امام، میخانه بوده و حمل بر معنای ظاهری آن کنیم. بله! شعر امام را میتوان این طور قرائت کرد ولی باید دید که این قرائت درست است یا نه؟ وقتی شخصیت عرفانی امام را نگاه میکنیم، میبینیم که این قرائت اصلا درست نیست. پس بحث در امکان قرائتهای مختلف نیست؛ بلکه بر سر روایی و ناروایی آنها است. ما به امکان فهم عین متن معتقد هستیم و میگوییم در میان تفاسیر میتوان صحیح را از سقیم تشخیص داد.
بحث بسیار مهمی وجود دارد و آن این که وقتی که بنده با یک متن مواجه میشوم (مثلا یک روایت از امام صادق علیه السلام یا یک قطعه شعر از حافظ و یا یک نثر از یک نویسنده) هدف از تفسیر چیست و بنده به دنبال چه هستم؟
در این جا چند نظریه وجود دارد. نظریهای که ما قبول داریم و قبل از قرن بیستم عمده عالمان دنیا قبول داشتند، این بود که وقتی ما با یک متن مواجه میشویم، دنبال درک مراد جدی صاحب سخن هستیم یعنی دنبال چیزی هستیم که صاحب سخن، قصد افاده جدی آن را کرده است؛ به تعبیر دیگر، ما در عمل فهم متن به دنبال بازسازی ذهنیت صاحب سخن هستیم و میخواهیم با نیت و مراد او آشنا شویم.
ما میخواهیم آن مراد را بازسازی کنیم و معنایی را که در ذهن او بود و منشا آفریدن متن شد، بفهمیم و آن را درک کنیم. این مبنایی است که ما آن را قبول داریم.
در قرن بیستم نظریات متفاوتی پیدا شد از جمله این که اصلا ما کاری به مؤلف و صاحب سخن نداریم بلکه عمل فهم متن یک ترکیب است. وقتی فهم حاصل میشود که ذهنیت مفسر با معنای متن در هم آمیزد و ترکیب شود. فهم از یک ترکیب حاصل میشود که از دو چیز تشکیل شده است:
1- افق معنایی مفسر؛
2- افق معنایی اثر.
این نظریه، صاحب سخن و مؤلف را کنار میگذارد و میگوید همین دو چیز در درک و فهمیدن متن دخالت میکند. طبق این نظریه، ذهنیت مفسر باید در فهم دخالت کند و در این جا معلوم میشود که چه قدر این دیدگاه با دیدگاه ما متفاوت است. دیدگاه ما این است که کسی که سراغ متن میرود، میخواهد مراد مؤلف را بفهمد نه این که ذهنیت و پیش فرضهای خود را دخالت دهد؛ چرا که این به عمل فهم ما ضربه میزند. نظریه مقابل میگوید: نه تنها ذهنیت مفسر به متن لطمه نمیزند بلکه شرط لازم برای حصول فهم است؛ مثل این که بخواهیم شربت درست کنیم ولی شکر نیاوریم چرا که با آب خالی شربت درست نمیشود. در این جا ذهنیت مفسر، شکر این ترکیب است.
طبق این نظریه، پیش داوریها و انتظارات و علایق مفسر در عمل متن دخالت میکند.
نظریه قبض و بسط، جانمایه اصلیاش را از گادامر (یعنی هرمنوتیک فلسفی) گرفته است؛ ولی یک افزودههایی بر آن وجود دارد و یک مقدار شرقی شده است که به اعتقاد بنده این چیزهایی را که آقای سروش به بحثهای گادامر اضافه کرده بر اتقان آن بحثها نیفزوده است؛ بلکه بر آسیب پذیرتر شدن آن افزوده است. افزوههای آقای سروش به بحثهای گادامر، در واقع نظریه قبض و بسط را آسیب پذیرتر کرده است.
نظریه قرائتهای مختلف از دین، در واقع اعتقاد به پلورالیسم معرفتی است؛ یعنی اعتقاد به این که فهم و معرفت از دین، تکثر گرایانه است و ما یک معرفت واحد از دین نداریم بلکه این معرفت دائما تکثر گرایانه و پلورالیستی میباشد؛ بنابراین، نظریه قبض و بسط، یک نوع تبیین و تقریر از قرائتهای مختلف از دین است؛ البته تقریرهای دیگری هم وجود دارد. اگر کسی بخواهد به طور جامع به بحث قرائتهای مختلف از دین بپردازد باید تقریرهای مختلف را مطرح کند و هر تقریر را پاسخ دهد.
در مسیحیت، آبشخور فرهنگ دینی، انجیل است. منشاء فرهنگ دینی یهودیت، تفسیرهایی از تورات و تلمود است و ریشه فرهنگ دینی ما مسلمین به فهم و تفسیر قرآن و سنت برمی گردد.
به این دلیل هر گونه نظریه پردازی متفاوت راجع به مقوله فهم متون، در معرفت دینی تاثیرگذار است؛ یعنی اگر ما در باب فهم متون (به طور مطلق، چه یک متن حقوقی و چه یک متن ادبی و..) . معتقد شدیم که امکان تفسیرهای متفاوتی از متن وجود دارد به طوری که هیچ تفسیری بر دیگر تفاسیر رجحان ندارد، این به طور مستقیم در بحث قرائتهای مختلف از دین تاثیرگذار است و معلوم میشود که نمیتوان از دین تفسیر یگانه و واحدی عرضه کرد؛ در صورتی که بحث در فهم متن بوده ولی بر فهم دین تاثیر گذاشته است؛ به دلیل این که فهم دین با فهم متون دینی گره خورده است.
بحث قرائتهای مختلف از دین، بحثی است که آرام آرام به جلو آمده است و وقتی به تاریخ تفکر این اندیشه نگاه میکنیم، نمیتوانیم زمان و مکان به خصوصی را ذکر کنیم و بگوییم اولین کسی که این نظریه را مطرح کرد، چه کسی بود.
بحث اختلاف در فهم متن، بحث دامنه داری است و از زمانی که کتابت و قانون مطرح شد، اختلاف در متن وجود داشته است؛ اما نظریههایی که در باب اختلاف تفسیر از متن وجود داشت یکسان نبوده است.
قرنها این گونه گمان میشد که ما میتوانیم در میان تفاسیری که از یک متن عرضه میشود مشخص کنیم که چه تفسیری درست است و چه تفسیری نادرست. اوج این بحث در قرن بیستم بود که امکان قرائتهای مختلف از متن و دین مطرح شد. اما رگههای این بحث در قرن نوزدهم هم وجود دارد؛ به عنوان مثال وقتی نیچه - فیلسوف آلمانی - را نگاه میکنیم، میبینیم که او بحث «چشم انداز» (پرس پکتیو) را مطرح کرد و معتقد شد که فهم ما ناشی از چشم اندازهایی است که به یک مساله داریم و وقتی چشم اندازهای افراد، مختلف شد، فهم آنها هم مختلف میشود.
در این جا، نیچه در خصوص دین حرفی نزده است ولی چیزی گفته است که کسی میتواند همین را در فهم دین هم مطرح کند.
یا مثلا «کارل مارکس.» که یک متکلم پروتستان معروف آلمانی است میگوید: نباید گفت مسیحیت چه میگوید بلکه باید گفت مسیحیان چه میگویند؛ یعنی ما هیچ وقت نگوییم که اسلام چه میگوید بلکه این طور باید بگوییم که فلان عالم مسلمان چه میگوید و هیچ وقت نمیتوانیم یک فهم و قرائتی را به اسلام نسبت بدهیم.
میبینیم که روح این بحث، همان قرائتهای مختلف است؛ اگر چه تحت این عنوان مطرح نشده است.


پاسخ به هتاکی نسبت به روحانیت
بیانات حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به هتاکی نسبت به روحانیت
اشاره
حضرت آیت الله مکارم شیرازی از مراجع عظام تقلید در درس نهج البلاغه خود به هتاکیها و اهانت نسبت به روحانیت، به صورت روشنفکرانه و اخلاقی پاسخ داد. متن سخنان معظم له به شرح زیر است:
***
لازم میدانم امروز چند نکته را برای شما عزیزان روشن سازم، تا اذهان را روشن سازید:
1- از آنجا که روحانیت شیعه و حوزههای علمیه و دولتمردانی که از حوزهها برخاسته اند همیشه مانع مهمی بر سر راه جهانخواران بوده و هستند و تجربه تاریخ نشان داده با معاملات سیاسی نمیتوان آنها را فریب داد و وادار به تسلیم کرد، همیشه مخصوصا در این زمان هجوم بی منطق و وحشیانهای بر ضد روحانیت و حوزههای علمیه آغاز شده که هماهنگی کامل با اخباری که از غرب میرسد دارد و هدف اصلی آن است که با مغلطه و سفسطه، روحانیت را از مردم جدا کنند تا به آسانی به اهدف شوم خود برسند و بر این کشور اسلامی مسلط شوند.
2- گاه میگویند: در کجای قرآن و احادیث چیزی به نام روحانیت آمده است؟
جواب این سؤال روشن است. از آن زمان که قرآن کریم فرمود: «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» (1)؛ «آنچه را نمیدانید از اهل ذکر (علمای دین) بپرسید.» روحانیت شکل گرفت.
آن روز که فرمود: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة...» (2) باید مسلمانان به دو گروه تقسیم شوند، گروهی در میدان کارزار در برابر دشمن بایستند و گروه دیگری در مدینه احکام دین را یاد بگیرند و به جنگجویان، بعد از بازگشت از میدان نبرد، تعلیم دهند، علمای دین به عنوان فقیهان معرفی شدند.
آن روز که قرآن میفرمود: «یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات» (3) ؛ «خداوند مؤمنان و صاحبان علم را درجاتی داده است.» از آنها به عنوان عالمان یاد نمود.
آن روز که امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمود: «و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم؛ (4) خداوند از عالمان پیمان گرفته که در برابر شکم پروری ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.» آنها «علماء» نامیده شدند.
همچنین دهها آیه یا روایت دیگر که از عالمان دینی به عناوین مختلف یاد شده است، حتی قبل از اسلام نیز علمای دینی در تمام مذاهب جهان رهبری پیروان آن دین را بر عهده داشته اند.
بنابراین علمای دین (روحانیون) همچون طبیبان و مهندسان و سایر علمای علوم دیگر در طول تاریخ در جوامع بشری بوده و هستند و جز بی خبران آن را انکار نمیکنند.
جالب این که هیچ رادع و مانعی در کار نیست که هر کس مایل باشد و استعداد کافی در خود ببیند وارد حوزهها شود و حداقل بعد از ده سال تحصیل به صورت یک عالم دینی در آید.
3- گاه میگویند: چرا در روحانیت سلسله مراتب است، این را از کلیسا گرفته اید!؟
راستی عجیب است! کدام مرکز علمی در دنیا سراغ دارید که در میان دانش پژوهانش سلسله مراتب نیست؟
آیا کسی که دو سال در حوزهها درس خوانده با کسی که سی سال به بحث و تحقیق مشغول است یکسان میباشد؟
حقیقت این است که توسل به این شیوههای بی ارزش حکایت از آن میکند که مساله از جای دیگری دنبال میشود؟
4- گاه میگویند: چرا مردم باید در احکام دینی تقلید کنند؟ تقلید کار میمون است؟
گفتن این سخن آن هم در دنیای تخصصها که هزاران رشته تخصصی وجود دارد و هیچ کس نمیتواند در بیش از دو یا سه رشته صاحب نظر باشد و در بقیه رشتهها باید پیرو و «مقلد» آگاهان و متخصصان آن رشته باشد، راستی حیرت انگیز و شرم آور است.
همه به هنگام بیماری به پزشک مراجعه میکنند و دستورات او را بی کم و کاست به کار میبندند، بنابراین همه میمون هستند؟!
در اطاق عمل علاوه بر طبیب جراح، گاه چند متخصص حضور دارند، متخصص بیهوشی، متخصص قلب، متخصص دیابت و هر کدام نظر دیگری را محترم شمرده و پیروی میکند، پس همه آنها... هستند؟
همه مجلسیان «مسایل مهم» را قبلا به دست کارشناسان میسپارند و از آنها نظرخواهی میکنند، آیا همه آنها...
اگر شی ء مشکوکی پیدا شود همه میگویند دست به آن نزنید تا کارشناس برای خنثی کردن بمب و مواد منفجره بیاید، پس همه....
تکرار میکنم توسل به این شیوههای غیر منطقی و مبتذل دلیل روشنی است بر این که این نهال شوم از جای دیگری آب میخورد.
5- و سرانجام میگویند: چرا علمای دین و مراجع با بازاریان و مردم ارتباط دارند و هزینههای حوزههای علمیه از وجوه شرعیه مردم است؟ آیا این موجه عوام زدگی نخواهد شد؟
راستی مضحک است که همه جا میگویند «ملاک رای مردم است» و «مردم سالاری دینی افتخار است» ولی در مورد حوزهها و مراجع که میشود، مردم عوام الناس میشوند و توجه به نظرات آنها عوام زدگی؟
حقیقت این است که یکی از بزرگترین افتخارات حوزههای علمیه استقلال آنها از حکومتها و تکیه بر مردم است.
استقلال حوزههای علمیه از اصول تغییرناپذیر حوزهها است و در اساسنامه حوزهها که در سالهای اخیر به ثبت رساندیم به آن تصریح شده، ممکن است نهادهای دولتی یا اوقاف گاهی کمک به بنای مدارس دینی کنند، اما اداره حوزهها فقط با کمکهای مردم و به وسیله مراجع دینی بوده و خواهد بود.
حال اگر ناآگاهان هتاک آن را عیب میشمرند، ما این عیب را میپذیریم.
نمی دانم چرا گروههای سیاسی این افراد هتاک را از خود دور نمیکنند؟ چرا دستگاه قضایی، در برابر این همه اهانت به دین و روحانیت و مردم سکوت اختیار کرده است؟!
پاورقــــــــــــــــــــی
1) نحل/43.
2) توبه/123.
3) مجادله/11.
4) نهج البلاغه، خطبه 3.


خواندنیهای شنیدنی (2)
1. طولانیترین جنگ طولانیترین جنگ بین انگلیس و فرانسه واقع شد که به مدّت 115 سال طول کشید و از ابتدای سال 1338 شروع و تا 1453 ادامه داشت. از آن طولانیتر جنگهای صلیبی نه گانه بود که نخستین آن در سال 1096 میلادی آغاز و آخرین و نهمین آن در سال 1291 که در مجموع 195 سال میشود، پایان یافت. (1) 2. نفرت از بیکاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هرگاه شخص بیکاری را میدید، تعجب میکرد و میپرسید که کاری دارد یا نه؟ اگر متوجه میشد که بیکار است، میفرمود: از چشم من افتاد. عرض میکردند: چرا؟ میفرمود: «لاَِنَّ الْمُؤْمِنَ اِذا لَمْ یکُنْ لَهُ حِرْفَةٌ یعیشُ بِدینِه؛ (2) زیرا مؤمن وقتی حرفه و شغلی نداشته باشد، با دینش زندگی میکند (و از دینش مایه میگذارد و آن را تباه میسازد).» 3. هفتصد نماز برای یک درهم در روز قیامت افراد مدیون را که حق مردم را نپرداخته اند، در مکان مرتفعی قرار میدهند و از مردم خواسته میشود که هر کس به گردن آنان حقّی دارد، میتواند باز ستاند. در مقابل یک درهم حق مردم، ثواب هفتصد نماز قبول شده آنان را از ایشان گرفته، به پرونده صاحب حق منتقل میکنند.» (3) 4. رمز موفقیت شیخ انصاری ایشان علاوه بر تلاش و توکّل و انجام واجبات، به چند عمل مستحب از اوّل بلوغ تا پایان عمر پای بند بود و همین باعث موفقیت او شد. آن اعمال عبارت بود از: الف) قرائت یک جزء قرآن کریم؛ ب) نماز جعفر طیار؛ ج) خواندن زیارت جامعه؛ د) زیارت عاشورا با صد لعن و سلام. و این اعمال را هر روز انجام میداد. (4) 5. رمز موفقیت بزرگان یکی از رمزهای موفقیت بزرگان استفاده از تمام فرصتها بوده است. ابن رشد اندلسی دانشمند قرن ششم دارای تألیفات بسیاری در فلسفه است. نقل شده که او در طول زندگی همواره مشغول نوشتن و تألیف بود، جز دو شب: شب زفاف و شبی که پدرش از دنیا رفت. از مرحوم آیة الله گلپایگانی نقل شده است که: دورانی که در مدرسه فیضیه طلبه بودم، به شدت بیمار شدم؛ به گونهای که نمیتوانستم حرکت کنم. از رفقا درخواست کردم که مرا با بسترم به محل درس ببرند تا از درس استاد محروم نشوم. مرحوم آیة الله بروجردی همیشه در حال مطالعه بود و حتی روزهای تعطیل نیز از مطالعه غافل نبود. «ماردن کود» آن قدر اهل تلاش و کوشش بود که یکی از آثارش را در ضمن رفتن به خانه بیماران نوشته است. دکتر «بورنی» زبان فرانسوی و ایتالیایی را هنگام رفتن به اداره و بازگشتن از آن یاد گرفت. (5) و مرحوم فیض کاشانی اشعار کتاب «طاقدیس» را که نغز و دلنشین است، در مسیر راه مستراح سروده است. 6. کمک به یک حیوان، مایه سعادت آیة الله العظمی شفتی از مراجع بزرگ اصفهان و دارای قدرت معنوی و اجتماعی بالایی بود، تا آنجا که ظلّ السلطان به فقیری که از او کمک خواسته بود، گفت: چرا پیش ما آمده ای! اگر علم میخواهی، به مسجد سید برو! اگر پول و قدرت میخواهی، باز هم به آنجا نزد آیة الله شفتی برو! خود او درباره راز این موفقیت میگوید: «مدّتی بر اثر فقر غذایی نداشتم بخورم تا اینکه مجبور شدم مبلغی از رفیقم قرض گرفتم و با آن مقداری آبگوشت کلّه خریدم. در مسیر برگشت سگی بسیار گرسنه که سه تا پچهاش به پستان بی شیر او چسبیده بودند، توجه مرا به خود جلب کرد. دلم به حال آنان سوخت، با خود گفتم: من که مدّتی است رنج گرسنگی را تحمّل نمودهام، چند روز دیگر هم تحمّل میکنم. نان را در آبگوشت ترید کردم، با همان ظرف در جلوی سگ قرار دادم. با تمام اشتیاق آن را خورد. ظرف را خاک مالی نموده، شستم. مدّتی نگذشت که وضع مالی من خوب شد.» (6) 7. بزرگترین پرنده بزرگترین پرنده، تیرهای از شتر مرغ آمریکایی است که نسل آن در حال انقراض و نابودی است. این شتر مرغها در سنگال و سودان و اتیوپی زندگی میکنند و 70/2 متر ارتفاع و 165 کیلوگرم وزن دارند. (7) 8. چاه مکن بهر کسی مادر هلاکو خان از دنیا رفت. یکی از علمای اهل سنّت که به خواجه نصیرالدین طوسی حسادت میورزید، به هلاکوخان پیشنهاد کرد که برای پاسخ دادن به سؤالات نکیر و منکر در شب اول قبر خوب است خواجه نصیر را که در فن مجادله مهارت دارد، همراه مادرت دفن نمایی تا مادر بی سوادت در پاسخ سؤالات در نماند. هلاکوخان پیشنهاد را با خواجه مطرح نمود. خواجه گفت: گرفتاری تو بیش از مادر است. بگذار وقتی شما وفات کردید، همراه شما در قبر باشم و به سؤالات مَلَکین جواب دهم؛ ولی برای مادرت، این عالم سنّی مناسبتر است. هلاکو خان سخن خواجه را پذیرفت و فورا دستور داد که او را همراه مادرش دفن کنند. (8)

1. خواندنیهای دلنشین، سعیدی لاهیجی، ص102.
2. بحارالانوار، ج100، ص9، ح38.
3. پندهای جاویدان، محمدی اشتهاردی، ص203.
4. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص90.
5. رمز موفقیت بزرگان، ص178 ـ 160.
6. گفتار نراقی، ج1، ص340.
7. جنگ جوان، مهدی مستقیمی، ص156.
8. کشکول امامت، ج2، ص64.


توصیف خلیفه
در منزل والى بصره، بین بهلول و عمر بن عطاء عدوى مناظرهاى صورت گرفت. پس از بحثهاى زیادى که انجام شد، عمر عدوى از بهلول پرسید: «امام تو کیست؟».
بهلول گفت: «سَبَّحَ فى کفِّهِ الحِصى و کَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوى و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَینَ المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَى الخَلْقِ لَهُ الوِلاء، فذلک امامى و امام البریات» یعنى امام من کسى است که سنگریزه در کف دستش تسبیح گفت و گرگ با او صحبت کرد و خورشید به خاطر او برگشت و حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله ولایت او را بر تمام خلق، واجب کرد. او امام من و امام همه جهانیان است.
عدوى گفت: «واى بر تو! آیا هارون الرشید را به عنوان امام و خلیفه، قبول ندارى؟»
بهلول گفت: «واى بر تو اى ملعون! یعنى تو مىگویى هارون الرشید، فاقد این اوصاف است؟ پس تو دشمن خلیفه هستى و به دروغ، او را خلیفه مىدانى».
و با این ترفند، او را رسوا نمود و والى، عدوى را از مجلس بیرون کرد. (1)
پیامبر خوش ذوق
مردى را که ادعاى نبوّت مىکرد، نزد هارون الرّشید بردند. هارون پرسید: «معجزهات چیست؟» گفت: «هر چه بخواهى». هارون گفت: «این چند نوجوان بىریش را که در مجلس حضور دارند، ریشدار کن». گفت: «حیف است که این صورتهاى زیبا و نیک را زشت کنم. اگر بخواهى، تو را بىریش مىکنم» (2)
خطبه در چاه
روزى، متوکّل به همنشینان خود گفت: «از مطاعنى که به عثمان، نسبت داده مىشود این است که وقتى ابوبکر خلیفه شد و از منبر بالا رفت، یک پله پایینتر از جایگاه پیامبر صلىاللهعلیهوآله نشست؛ و وقتى عمر خلیفه شد، یک پله پایینتر از جایگاه ابوبکر نشست. ولى هنگامى که عثمان به خلافت رسید، احترام پیامبر صلىاللهعلیهوآله و خلفا را رعایت نکرد و در بالاترین نقطه منبر جلوس نمود».
یکى از حضّار گفت: «پس عثمان، حق زیادى بر گردن شما دارد. زیرا اگر او سنّت شیخین را نمىشکست و هر یک از خلفاى بعد او، یک پله پایینتر مىآمدند، حالا مىبایست شما در درون چاه، براى ما خطبه مىخواندید». (3)
پیامبر زن
در زمان خلافت الواثق باللّه، زنى را به جرم ادعاى نبوّت، دستگیر کردند و به نزد خلیفه بردند. خلیفه پرسید: «آیا تو قبول دارى که محمّد بن عبدالله صلىاللهعلیهوآله پیامبر و فرستاده خداست؟» گفت: «بله». خلیفه گفت: «مگر ایشان نفرمودهاند که لا نَبِىَّ بَعْدى».
زن گفت: «آرى، ولى ایشان نگفتند: لا نَبِیةَ بَعْدى». (4)
فرعونِ پیامبر
به مردى گفتند: «نام پیامبرانى را که در قرآن آمده، بگو». گفت: «موسى، عیسى، یحیى،... فرعون». گفتند: «فرعون که پیامبر نبود». گفت: «او ادعاى خدائى داشت؛ شما او را به اندازه یک پیغمبر هم قبول ندارید؟!»
لاى نبىّ
مردى ادّعاى پیامبرى کرد. گفتند: «دلیل نبوت تو چیست؟»
گفت: سخن محمد بن عبدالله که گفته است «لا نَبِىَّ بَعْدى» و من «لا» هستم.
سیاست علم الهدى
مرحوم سید مرتضى رحمهالله که در زمان خود، مرجعیت شیعه را به عهده داشت، عازم زیارت خانه خدا شد. علما و مجتهدین عراق، خواستند در این سفر، همراه سید باشند. سید نیز به این شرط همراهى آنها را پذیرفت که همه آنها لباس روحانیت را کنار بگذارند و در این سفر، با لباس عادى و به عنوان خدمه، آشپز، اسطبل دار و... با او همراه شوند.
همه پذیرفتند و راهى شدند و در میان آنها، فقط خود سید مرتضى معمّم بود.
وقتى وارد مکّه شدند، علماى مخالف شیعه، از سید مرتضى خواستند تا مجلس مناظرهاى با هم تشکیل بدهند و در مورد مذهب حقّه و دیگر مسائل علمى، بحث و تبادل نظر کنند. سید نیز از این پیشنهاد، استقبال کرد.
در روز مناظره، سؤال بسیار مشکل و پیچیدهاى از سید پرسیدند. سید پوزخندى زد و گفت: «جواب این سؤال، بسیار واضح و روشن است؛ به طورى که اسطبل دار من هم مىتواند به آن جواب دهد» سپس اسطبل دار را احضار کرد و از او خواست که جواب مسئله را بازگو نماید. او نیز به نحو احسن، جواب مسئله را گفت و رفت. سؤال دیگرى پرسیدند. این بار، سید جواب مسئله را به آشپز ارجاع داد و او نیز، به طور کافى و وافى، سؤال مطرح شده را پاسخ گفت. و همین طور، هر سؤالى که طرح مىشد، سید به یکى از خدمهاش ارجاع مىداد.
وقتى مخالفان، این منظره را دیدند، با خود گفتند: «وقتى اسطبل دار و آشپز سید مرتضى اینقدر با سواد و ملاّ باشند، پس خود سید چگونه است؟»
و این قضیه، موجب اعزاز و احترام شیعه، در نزد مخالفان گردید.
على علیهالسلام و حوضش
آقائى بالاى منبر گفت: «روز قیامت، على علیهالسلام در کنار حوض کوثر مىایستد و به شیعیان، آب مىدهد. البته کسانى مىتوانند از آن آب بخورند که نماز بخوانند، روزه بگیرند، خمس و زکات بدهند، زنا نکنند، شراب نخورند، دزدى نکنند، دروغ نگویند، تهمت نزنند، غیبت نکنند و..»
یکى از مستمعین بلند شد و گفت: «اگر واقعا اینطور باشد که شما مىگویید، پس على علیهالسلام مىماند و حوضش»
پاورقــــــــــــــــــــی
1. مردان علم در میدان عمل، ج1، ص492.
2. ریاض الحکایات، ص124.
3. زهر الربیع، ص332.
4. ریاض الحکایات، ص124.


(عبارات کنایی)
بیان بعضى از مسایل اخلاقى یا احکام شرعى و... موجب بدآموزى و تأثیر منفى در بعضى از شنوندگان مىشود.
مثلاً، چنانچه یکى از مفطرات به حرام روزه ـ که استمناست ـ بیان گردد به احتمال قوى بیان این حکم بعضى از افراد را ـ که از کم و کیف آن عمل زشت با خبر نبودهاند ـ به سوى آن سوق مىدهد. بیان چنین نکات چگونه باید باشد؟
مبلّغ گرامى!
توجّه حضرت عالى را به دو نکته جلب مىکنیم:
1 ـ امام على علیهالسلام فرموده است: «التدبیر قبل العمل یؤمنک من الندم؛ تدبیر (و برنامهریزى) قبل از شروع کار، تو را از پشیمانى ایمن مىسازد.» (1)
یکى از نکات اساسى و قابل توجّه براى برنامهریزى در خصوص ارائهى یک منبر یا یک جلسهى گفت و گو و تبلیغ، شناسایى نوع مخاطبان است. پس از شناسایى مخاطب مىتوان دربارهى موضوع قابل بحث و نحوهى ارائهى آن اندیشید.
در موضوع مورد سؤال باید دید با توجّه به نوع مخاطب شما، تا چه اندازه طرح این بحث اثر مطلوب مىگذارد. در صورتى که ارائهى بحث سود بیشترى نسبت به عدم طرح آن داشته باشد، مىتوان بحث را مطرح کرد.
2 ـ پس از تصمیم بر طرح یک بحث، نکته حساس دیگر در برنامهریزى، گزینش قالب مناسب براى ارائهى بحث است. در خصوص موضوع مورد سؤال و امثال آن بهترین قالب براى روشن کردن بحث بدون این که عوارض منفى داشته باشد، استفاده از قالب کنایه و عبارات غیر صریح است.
مثلاً مىتوان در مسئلهى مورد بحث چنین گفت: اگر کسى در حال روزه خود را ناپاک کند، حکمش چنین و چنان خواهد بود. طبیعى است که مخاطب اگر مسئله برایش کاملاً روشن نشود پس از ارائهى بحث، از شما سؤال خواهد کرد و آن وقت به صورت خصوصى بهتر مىتوان مسئله را براى او روشن نمود.
پاورقــــــــــــــــــــی
1 ـ بحارالانوار، ج 71، ص 238.


1. مردی از 600 کیلومتری به دیدن شهید رجائی رحمه الله آمد، گفتند کارش زیاد است و فرصت ندارد. ساعتها نشست تا اینکه آقای نخست وزیر از اطاق بیرون آمد. آن مرد دست رجایی را بوسید و گفت: این ادای دینی بود به معلمی که بسیار چیزها را به من آموخته بود و من این راه طولانی را فقط برای همین کار آمدم. (1)
2. شهید مطهری رحمه الله وقتی نام اساتید خود را میبرد، آن را با احترام و تعظیم بسیار زیاد همراه میساخت؛ مثلا به نام علامه طباطبایی رحمه الله که میرسید، میگفت: «روحی له الفداء؛ جانم فدایش باد» و در مورد استاد دیگرش میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله میگوید: شب و روزی نیست که خاطرهاش در نظرم مجسم نگردد و از وی یاد نکنم. (2)
3. شخصی خدمت امام سجاد علیه السلام رسید و گفت: این مرد پدرم را کشته است. حضرت فرمود: میتوانی قصاص کنی، اما بگو ببینم، آیا این مرد تا به حال خدمتی به تو نکرده؟ عرض کرد: فقط چند روزی به من درس داده است. حضرت فرمود: حق ارشاد بیش از خون ارزش دارد. آن مرد از قصاص گذشت، نوبت به دیه رسید و قاتل توانایی دادن صد شتر نداشت. امام علیه السلام فرمود: حاضری ثواب هدایت و ارشادت را به من بدهی و من صد شتر به جای تو بدهم؟ او گفت: اگر فردای قیامت مقتول جلوی مرا بگیرد، هیچ توشهای غیر از این درس دادن ندارم. امام به ولی مقتول فرمود: اگر از او بگذری روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله برایتان میخوانم که از همه دنیا برای هر دو شما با ارزشتر است. او هم از حق خود گذشت و دیه را بخشید. (3)
4. ابن سینا در سن بیست سالگی تمام علوم زمان خود را فرا گرفته بود. روزی به مجلس درس ابن مسکویه حاضر شده و با کمال غرور گردوئی را جلوی استاد گذاشت و گفت: مساحت این گردو را حساب کن. استاد جزوهای در علم اخلاق جلوی ابن سینا گذاشت و گفت: تو اول اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت گردو را حساب کنم. (4)
5. سید رضی رحمه الله گرد آورنده نهج البلاغه، استادی غیرمسلمان داشت. وقتی این استاد از دنیا رفت او را در قبرستان غیرمسلمانها دفن کردند. هر وقت سید رضی رحمه الله از این قبرستان عبور میکرد، از اسب پیاده میشد و تا آخر قبرستان به احترام استاد پیاده میرفت، بعد از آن سوار میشد و به راه خود ادامه میداد. علت این کار را
پرسیدند، فرمود: آخر معلم من در این قبرستان خوابیده است. (5)
6. به اسکندر گفتند چرا معلم را بیش از پدرت تعظیم میکنی؟ گفت: چون پدر مرا از عالم ملکوت به زمین آورد و معلم مرا از زمین به آسمان میبرد. (6)
پینوشـــــــــــــــتها:
1) مجله حوزه، ش 16.


اخلاق معاشرت (1)
(عیادت مریض)
اسلام دینی است اجتماعی که افراد بشر را به اجتماعی زیستن فرا میخواند. این امر در برنامهها و معارف آن به خوبی آشکار است. یکی از دستورات مهم اسلام درباره کیفیت و چگونگی عیادت از مریض یا افرادی است که به هر نحو سلامتی خود را از دست داده اند؛ چه افرادی که کسالتی جزئی دارند و چه کسانی که دچار معلولیت و مجروحیت و جانبازی هستند.
آنکه بیمار میشود چشم به راه است تا دوستان و بستگان از او دیدار کرده، احوال او را جویا شوند؛ چرا که مریض از تفقد آنان خوشحال میشود. از نظر اسلام عیادت از بیمار جزء حقوقی است که برادران و خواهران دینی موظف اند نسبت به همدیگر مراعات کنند.
در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که حضرت فرمودند: «من حق المسلم علی المسلم اذا لقیه ان یسلم علیه واذا مرض ان یعوده واذا مات ان یشیع جنازته؛ (1) از حقوق هر مسلمان بر مسلمان دیگر این است که هرگاه با او دیدار کند، بر او سلام کند و هرگاه مریض شود از او عیادت نماید و هرگاه از دنیا رفت، در تشییع جنازهاش شرکت کند.»
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام «معلی بن خنیس» میگوید: از حضرت سؤال کردم که حق مسلمان بر گردن مسلمان چیست؟ فرمود: هر مسلمان بر گردن برادر مسلمان خود هفت حق واجب دارد که همه آنها بر او واجب است و اگر چیزی از آن حقوق را تضییع نماید، از ولایت و بندگی خدا خارج میشود و خداوند از بندگی او بهرهای ندارد (بندگی خدا را نکرده است) . گفتم: فدایت شوم! آن هفت حق کدامند؟ فرمود:ای معلی! من نگران توام؛ میترسم که اگر بگویم، آنها را مراعات نکنی و آنها را تباه سازی و نگه نداری و آنها را بدانی و به آنها عمل نکنی. گفتم: لاقوة الا بالله. فرمود: «... والحق السابع ان تبر قسمه وتجیب دعوته وتعود مریضه وتشهد جنازته واذا علمت ان له حاجة تبادره الی قضائها...؛ (2) ... و حق هفتم آن است که سوگندش را قبول کنی و دعوتش را بپذیری، از بیمارش عیادت کنی و در تشییع جنازهاش شرکت کنی و اگر میدانی که حاجتی دارد، برای برآوردن آن تلاش کنی...»
ثواب عیادت بیمار
اسلام پس از آنکه عیادت از مریض را از حقوق واجب مسلمانان نسبت به یکدیگر شمرده و آن را وظیفه الهی - انسانی دانسته، جهت ایجاد انگیزه و تشویق مؤمنین به این کار، با بیان پاداشهای اخروی، عیادت کنندگان را به این فریضه مهم فرا میخواند. امام صادق علیه السلام درباره ثواب عیادت از مریض میفرماید: «ایما مؤمن عاد اخاه فی مرضه فان کان حین یصبح شیعه سبعون الف ملک فاذا قعد عنده غمرته الرحمة واستغفروا له حتی یمسی وان کان مساء کان له مثل ذلک حتی یصبح؛ (3) هر مؤمنی که برادر مؤمنش را در بیماریاش عیادت کند، اگر صبح باشد هفتاد هزار ملک او را تشییع (بدرقه و همراهی) کنند و چون نزد او بنشیند رحمت [خدا] او را فرا گیرد و تا شب برای او استغفار کنند، و اگر شب باشد همین اجر تا صبح برای او خواهد بود.»
در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که حضرت فرمودند: «اذا عاد الرجل اخاه المسلم مشی فی خرافة الجنة حتی یجلس فاذا جلس غمرته الرحمة فان کان غدوة صلی علیه سبعون الف ملک حتی یصبح؛ (4) هنگامی که انسان به عیادت برادر مسلمان خود میرود، در میان میوههای چیده نشده بهشتی راه میرود تا آن گاه که [نزد بیمار] بنشیند، و هنگامی که نشست، رحمت [خدا] او را فرا میگیرد. اگر صبح باشد تا صبح دیگر هفتاد هزار فرشته بر او درود میفرستند.»
آداب عیادت
1. هدیه بردن
یکی از توصیههای ائمه معصومین علیهم السلام جهت عیادت، همراه داشتن هدیه است؛ اما نباید برای بردن و دادن هدیه، عوض و جایگزینی باز کرد؛ چرا که دنبال عوض و معوض بودن و گلایه از آن، نشانه کم ظرفیتی است. توصیه علی علیه السلام در این خصوص این است که «عد من لا یعودک واهد الی من لا یهدی الیک؛ (5) به عیادت کسی برو که از تو عیادت نمیکند و برای کسی هدیه ببر که برای تو هدیه نمیآورد.»
یکی از غلامان امام صادق علیه السلام میگوید: ..


جنگ نرم (1)
بررسی جنگ نرم استکبار جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران
تعریف جنگ
تعاریف مختلفی از جنگ ارائه شده است یکی از آن تعاریف این است که: «جنگ هنر سازمان داده و به کار گرفتن نیروهای مسلّح برای انجام مقصود است.» (1)
انواع جنگ
جنگ با توجه به تعریف فوق، در یک تقسیم، به جنگ سخت، نرم و نیمهسخت، قابل تقسیم است.
جنگ سخت
جنگ سخت، جنگ نظامی و درگیری فیزیکی میان سربازان و نظامیان مهاجم و جبهه مقابل است که با اهدافی همچون تغییر حکومت و نظامی سیاسی و تعیین حاکم و نظام سیاسی جدید صورت میگیرد. (2) جنگ تحمیلی استکبار جهانی علیه جمهوری اسلامی ایران به سرکردگی صدام، نوعی جنگ سخت محسوب میشود.
جنگ نیمهسخت
در جنگ نیمهسخت، دشمن بدون آنکه آشکارا و عملی، وارد درگیری شود، با فراهم کردن زمینههای لازم، مهرههای خود را از طریق کودتای نظامی به قدرت میرساند و مراکز حساس قدرت را در اختیار میگیرد. کودتا بیشتر به دست نیروهای نظامی یا بخشی از نیروهای نظامی صورت میگیرد و معمولاً فاقد پشتوانه اجتماعی در میان تودهها است.
در دهه اخیر در بسیاری از کشورهای دنیا کودتا رخ داده است؛ در کشورهایی از قبیل تایلند، برمه، فیلیپین، ایران (در 28 مرداد 1332)، عراق، لیبی (به قدرت رسیدن معمر قذافی در سال 1969)، مصر، شیلی، آرژانتین، لهستان و... . (3)
جنگ نرم
مفهومشناسی جنگ نرم
مفهوم جنگ نرم در مقابل جنگ سخت به کار میرود و البته با آن در ارتباط است و دو روی یک سکهاند. ژوزف نای، نظریهپرداز مشهور آمریکایی و مبتکر نظریه قدرت نرم، معتقد است که در عصر کنونی باید به کارگیری چهره سخت قدرت را به حاشیه راند و از ابزار نرمِ آن بهره جست؛ از این رو از دیدگاه ژوزف نای باید با اعمال قدرت نرم، کاری کرد که «تو همان چیزی را به خواهی که من میخواهم.» به عبارت دیگر، باید طرف مقابل به گونهای متقاعد شود که به میل، اراده و تمایل خود و با خشنودی، تن به هدف مورد نظر بدهد و در نهایت، احساس رضایت بیشتری هم بکند بدون اینکه به زور و خشونت متوسل شویم و چهره سخت قدرت را بروز دهیم. (4)
دشمن در جنگ نرم، با برنامهریزی کامل و دقیق و با استفاده از اقدامات روانی، رسانهای، تبلیغاتی، اجتماعی میکوشد بر باورها، احساسات و رفتارهای جامعه تأثیر بگذارد؛ به گونهای که آنها همان چیزی را باور داشته باشند که دشمن میخواهد؛ همان احساسات و تمایلاتی را داشته باشند و ابراز کنند که دشمن اراده کرده است؛ همان کاری را انجام دهند که او دوست دارد و افراد جامعه نه تنها از همفکری و همسویی با دشمنانِ قسمخورده خود احساس شرمندگی نکنند؛ بلکه با افتخار از آن یاد کنند. (5)
از اینرو ژوزف نامی قدرت نرم را به «توانایی شکلدهی ترجیحات دیگران» و «قدرت برای جذب» تعریف کرده است. (6)


اهل دل باشیم یا اهل شکم؟
در دیدگاه عدهاى، دل همان شکم است؛ به همین دلیل براى رفع «دلتنگى»، شکم خود را با خوردن «گشاد» مىکنند و براى شاد کردن دل، شکمشان را از عزا در مىآورند. این افراد در محیط تنگ شکم به دنبال شادى و نشاط و امید مىگردند.
اما در نظر عدهاى دیگر، دل غیر از شکم است و در دو حیطه معنا مىشوند. دل در حیطه معرفت معنا مىیابد و شکم در حیطه شهوت.
با شکم پر، دل عزا دار مىشود و با شکم خالى، دل دست افشانى مىکند. از نظر آنان براى یافتن شادى و نشاط و امید، باید فضا نوردى آموخت و به آسمان پرواز کرد.
اما باید دانست که دل به آسمان مایل است و شکم به سوى زمین متمایل. دل از آسمان نور و امید مىگیرد و شکم از زمین گندم و جو مىچیند. سوخت پرواز دل، سوز و نیاز است و سوخت شکم، آب و نان. دل به آرامش نیاز دارد و شکم به آسایش. دل به سیرت نیکو مىنگرد و شکم به صورت زیبا. دل به روح وابسته است و شکم به تن. دل از آنِ آدم است و شکم براى هر جاندار.
چشم سر، دیده بان شکم و شهوت است و چشم دل، دیدهبان شهر حکمت. وقتى چشم سر به زیر مىافتد، چشم دل به بالا خیره مىشود.
جویبار زلال حکمت به دل مىریزد و فاضلاب شهوت از شکم سرازیر مىشود. چشمه مستى از دل مىجوشد و جوى پستى از شکم سرازیر مىشود.
آنها که از سلطه شکم خارجاند، ارباب معرفتاند و آنها که اسیر شکم اند، زیر چکمههاى نفس ناراحت.
بعضى با خنجر به شکم خود مىزنند تا دلشان را آزاد کنند و بعضى دیگر به شکمشان مىرسند تا از دلشان دور شوند. وسعت دل به بیکرانه دریا و پهناى آسمان مىماند و حجم شکم به مشتى آب و کفى خاک؛ با این حال، اهالى شهر کوچک شکم بى شمارند و اهالى دیار بىکران دل انگشت شمار.
براى یافتن شادى و نشاط و امید باید با گذرنامه معرفت، تابعیت آسمان را پذیرفت و شناسنامه زمین را واگذاشت.
بعضى براى نشنیدن فغان دل، از صداى بلند آواز و طرب استفاده مىکنند و بعضى دیگر براى همنشینى با دل، در سکوت شب مىنشینند.
دلدادگان جان مىگیرند و شکم پرستان جان از کف مىنهند. دل اسیر آزادى است و غلام همت آن کس که رنگ تعلق نپذیرد و شکم، اسیر نان و ناز است و غلام تعلّقات رنگارنگ.
دل با درد خوش است و شکم با درد بیمار.
دلداران؛ اهل سوز و نور و شعورند و شکم مداران، اهل فریب و پول و دروغ.
دل شکستنى است و شکم ترکیدنى. وقتى دل مىشکند، عتیقهاى گران مىشود و وقتى شکم مىترکد، جیفهاى حرام. دل از منزل خاک به سوى افلاک مىرود و شکم از منزل نطفه به زیر خاک.
شکم وقتى سیر مىشود، سنگین مىگردد و صاحب خود را خواب آلود و نقش بر زمین مىکند؛ اما دل وقتى به غذاى خود مىرسد، سبک مىشود و صاحب خود را بیدار کرده، به اوج آسمان مىبرد.
شکم از لذّت و گوارایى و رنگارنگى غذا مىپرسد؛ اما دل مىگوید: از کجا آوردهاى؟ حلال است یا حرام؟ از آن توست یا د یگرى؟
از خوراک شکم مىتوان به حیوانات اطراف خود هم خوراند اما از خوراک دل هرگز؛ چرا که حیوانات صاحب شکماند نه صاحب دل.
کارهایى از قبیل: بیم و امید، بینش و بصیرت، دوستى و دشمنى، عشق و پرستش، کار دل است و کارهایى مانند: خوردن و نوشیدن و هضم و جذب و دفع، کار شکم.
امّا با وجود این تفاوتها، پاکى شکم مقدمه پاکى دل است و آلودگى شکم زمینه ساز آلودگى دل. دل پاک از شکم پاک خبر مىدهد و دل ناپاک از شکم ناپاک حکایت دارد.
به راستى ما شهروند دیار «دل»ایم یا اهل شهر «شکم»؟!
اینترنت ملی
فیسبوک سیاه، دام جدید هکرها
شهادت علی اصغر حسین(علیه السلام)
سیر نمایشگاهی حجاب
تجربه ای زیبا با وبگردی در وبلاگستان امام صادق(ع)
شمر امروز
من یک بسیجیم
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1(سری دوم)
سیر نمایشگاهی حجاب در بیانات مقام معظم رهبری
سیر نمایشگاهی بیانات رهبری در رایطه با حجاب
به عمل کار برآید به اشک ریختن نیست
حماسه «نهم دی ماه» در کلام حضرت آیتالله خامنهای
اعجاز قرآن ، قسم به انجیر و زیتون ...
دیدار اعضای مجمع خیرین سلامت کشور با رهبر انقلاب
مجموعه چندرسانهای: «بیخواص»
بازدید دیروز : 80
کل بازدید : 676779
کل یاداشته ها : 462