کاسههاى سیاسى ونیمکاسههاى فلسفى
در سالهای آخر قرن بیستم مردی از شیفتگان علی علیه السلام قد برافراشت، در مقابل غول بی احساس استکبار ایستاد و سیلی حق خواهی خویش را آنچنان بر گونه کریه او کوبید که صدایش همهی جهانیان را به سوی خویش متوجّه ساخت.
حق خواهان جرأت یافتند و سلطه خواهان از این جسارت بر خویش لرزیده، خیزش مظلومان را خطّ پایان استثمار و منافع نامشروع خود دانستند. از این رو تنها چاره ینجات را، شکستن پای استواری و خرد کردن اوّلیندست برافراشته دانستند، تا معرفی کنند آنان با این مظلوم کشی هم مشکل خویش برطرف میساختند و هم آنچنان درب را میزدند که تمام دیوارهای در حال بنا و شکل گیری بشنوند که این راه، فرجامی جز ناکامی، شکست و پشیمانی به دنبال نخواهد داشت. تا آن طلوع زرین را به غروبی خونین تبدیل کنند.
از این رو با ترور، کشتار، تحمیل 8 سال جنگ، تحریم اقتصادی مداوم و از همه مهمتر با تبلیغ بی امان باطل و تضعیف نتایج پایداری، ضرباتی سخت بر پیکر این حرکت وارد کردند. لیکن آنان که برخاسته بودند، همچنان استوار ایستادند و با پیوند نیروهای با ایمان و جهاد در راه خدا بارها و بارها طعم تلخ شکست را به زیاده خواهان چشاندند. بالأخره دشمن پس از حرکتهای کور به نتیجهای صحیح دست یافت و آن، شناخت فلسفهی این مقاومت بی بدیل بود. آنان به حق دریافتند که انگیزهی این پایداری سترگ، ایمان و اعتقاد انسان هاست.
شیوهی رویارویی تغییر یافت. به جای درگیری با رفتارها، تخریب مبانی حرکت را بنیادی ترین قلمداد کردند. برای دست یابی به این هدف چند اصل در متن برنامههای دشمن قرار گرفت:
1 ـ تضعیف باورها از طریق القاءشبهات فلسفی وارداتی؛ 2 ـ ترویج ابتذال در بین جوانان؛ 3 ـ تغییر الگوها.
تضعیف باورها
کاسههاى سیاسى ونیمکاسههاى فلسفى در سالهای آخر قرن بیستم مردی از شیفتگان علی علیه السلام قد برافراشت، در مقابل غول بی احساس استکبار ایستاد و سیلی حق خواهی خویش را آنچنان بر گونه کریه او کوبید که صدایش همهی جهانیان را به سوی خویش متوجّه ساخت. حق خواهان جرأت یافتند و سلطه خواهان از این جسارت بر خویش لرزیده، خیزش مظلومان را خطّ پایان استثمار و منافع نامشروع خود دانستند. از این رو تنها چاره ینجات را، شکستن پای استواری و خرد کردن اوّلیندست برافراشته دانستند، تا معرفی کنند آنان با این مظلوم کشی هم مشکل خویش برطرف میساختند و هم آنچنان درب را میزدند که تمام دیوارهای در حال بنا و شکل گیری بشنوند که این راه، فرجامی جز ناکامی، شکست و پشیمانی به دنبال نخواهد داشت. تا آن طلوع زرین را به غروبی خونین تبدیل کنند. از این رو با ترور، کشتار، تحمیل 8 سال جنگ، تحریم اقتصادی مداوم و از همه مهمتر با تبلیغ بی امان باطل و تضعیف نتایج پایداری، ضرباتی سخت بر پیکر این حرکت وارد کردند. لیکن آنان که برخاسته بودند، همچنان استوار ایستادند و با پیوند نیروهای با ایمان و جهاد در راه خدا بارها و بارها طعم تلخ شکست را به زیاده خواهان چشاندند. بالأخره دشمن پس از حرکتهای کور به نتیجهای صحیح دست یافت و آن، شناخت فلسفهی این مقاومت بی بدیل بود. آنان به حق دریافتند که انگیزهی این پایداری سترگ، ایمان و اعتقاد انسان هاست. شیوهی رویارویی تغییر یافت. به جای درگیری با رفتارها، تخریب مبانی حرکت را بنیادی ترین قلمداد کردند. برای دست یابی به این هدف چند اصل در متن برنامههای دشمن قرار گرفت: 1 ـ تضعیف باورها از طریق القاءشبهات فلسفی وارداتی؛ 2 ـ ترویج ابتذال در بین جوانان؛ 3 ـ تغییر الگوها. تضعیف باورها در راستای تضعیف باورها و اعتقادات مردم، از هر نظریّهای که میتوانست آنان را در این مسیر یاری کند، مدد جستند و بی امان به ترویج آن پرداختند. روزی با سخن از قبض و بسط، به بهانهی نسبیت معارف بشری، بر نسبیت معارف دینی تأکید ورزیدند. امّا از آن سوی از این که علوم تجربی یا انسانی نیز از نسبیت برخوردارند و هر آن ممکن است با تغایر علوم دیگری دچار دگرگونی شوند نه تنها به طور جدّی بحث نمیکردند، بلکه آنچنان از آن دفاع میکردند که گویا هزاران خط قرمز در مقابل خود برای نگاه عالمانه به این مباحث احساس میکنند. در این جا بحث دیگری مطرح کرده و به تعیین مرز بین علم و دین پرداخته، به طور جدّی توصیه میفرمودند که دین به سعادت معنوی آدمی اندیشد و ساحت دین مقدس تر از آن است که به مسائل دنیوی بپردازد. این مقوله را باید به علم وانهاد و از تجربیات ارزشمند بشری در زمینهی مدیریت، سیاست و. . . استفاده کرد. این جا دیگر بحث نسبیت رنگ خود را میباخت و آنچنان با عشق و ولع از علم سخن به میان میآمد که مخاطب تصور کند، تنها راه نجات، گریز از دین و چنگ زدن به دامن علم است. آنها هیچ گاه از آزمایش نظریههای غربی در فضای فرهنگی بومی سخن نگفتند در حالی که بر اهل نظر پوشیده نیست که در تحقیقات میدانی علوم انسانی فرهنگها آنچنان دارای تأثیرند که در فضای فرهنگی خاصّی نتایج تحقیقات مطلبی را نشان میدهد و در فضای فرهنگی دیگر نتایج به صورتی شگرف متفاوت است. سخنان فیلسوف مآبانهای که مطرح میشد، با عنوان یک نظریهی علمی مطرح میگردید و انسانهای بسیاری را تحت تأثیر قرار میداد، در حالی که این القاءات کاملاً در خدمت اهداف سیاسی به میدان میآمد. آنان با طرح این مباحث به دنبال آن بودند که اثبات کنند کلیّهی آنچه از دین میشناسید هر زمان، احتمال بطلان آن میرود. چه اگر مردم در باورهای خود مردد گردند برای باوری که لرزان است و احتمال باطل بودن آن میرود کسی جان نمیدهد. در ادامه بحث از مرز علم و دین به مخاطب القاء میکردند که بر فرض آنچه از دین میشناسی حق باشد، در مسائل معنوی باید مورد توجّه باشد. اما مسائل دنیوی را بهتر آن که از صاحبان علم و اندیشههای از ما بهتر فراگیری. باز در راستای تردید افکنی سخن دیگری به میدان آوردند و آن این که آنچه روحانیون مطرح میکنند یک قرائت از دین است و هر زمان احتمال ارائهی قرائتهای دیگر و ابطال قرائت موجود دور از دسترس نیست. مطلب دیگر آن که با ارائهی نظریهی پلورالیزم به این مطلب پرداختند که: که اگرچه شما سخنان حق دارید لیکن دیگران هم سخنان حق بسیاری دارند. ادیان و تفکّرات دیگر نیز حقایق بسیاری ارائه میکنند. نباید شما خود را حق مطلق بپندارید و دیگران را باطل، بلکه از حقایق دیگری که در اختیار انسانها، مکاتب و ادیان مختلف است بهره جویید. زمانی دیگر بحث از این مطلب به میان آوردند که برخی از آموزهها و دستورات دینی مربوط به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است و این آموزهها در بستر صدور خود خوب و لازم بوده لیکن در جهان کنونی از کارائی لازم برخوردار نیست و این آموزهها باید جای خود را به آموزههای جدید بسپارد. بسیاری از این مطالب توسط اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی مورد بررسی قرار گرفته و در برخی از موارد به صورت جزئی مطالب صحیح آن قبول و کلیّت باطل آن مردود شناخته شد. ما در این مختصر در پی بحث فلسفی پیرامون این گفتارها نیستیم. لیکن برآنیم که توجه خوانندگان عزیز را به این مطلب معطوف سازیم که علّت طرح این مباحث در ایران آن هم در حد گسترده و ترویج آن توسط مطبوعات و در محیطهای دانشگاهی به چه منظوری انجام میشد؟ با کمی تأمل به این نتیجه میرسیم که ایجاد تردید، شک و دو دلی در بین مردم در یک کلمه در جهت ایمان زدائی دنبال میشد، آن هم نه برای این که واقعیت است، بلکه به منظور آن که اساسی ترین ستون بنای انقلاب، که ایمان و اعتقاد مردم بود، طعمه موریانهی تردید واقع شود و انقلاب از درون نابود شود. اگر مردم ایمان خود را از دست میدادند نه تنها برای مقاومت انگیزهای در خود احساس نمیکردند بلکه نسبت به ایثارها، شهادت ها، خون دل هائی که برای پیروزی دین خورده بودند مردد شده و گاهی از کسانی که برای حفظ جان و ناموس انقلاب آنها دفاع کرده بودند طلبکار شده، تلاش آنها را آب در هاون کوبیدن قلمداد میکردند که به لطف الهی چنین امری تاکنون تحقق نیافته وانشاء ا. . . نخواهد یافت. علاوه بر آنچه بیان شد، ایجاد تردید و شک در اعتقادات و باورها حساسیت مردم را در پاسداری از ارزشهای اخلاقی تحلیل برده، آنان را نسبت به رخدادهای خطای اجتماعی بی تفاوت میکند، که خود زمینه ساز انحراف و ابتذال جوانان و تغییر الگوهای رفتاری مردم میشود. زیرا انسانهای با ایماناند که استوار میایستند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند و نسبت به منکرات واکنش نشان میدهند. اما در صورتی که ایمانها متزلزل شد اگر کسی خود به سوی منکر حرکت نکند، از منکر جلوگیری نمیکند و این امر بهترین بستر برای تسخیر برج و باروهای فکری مردم توسط فرهنگ ابتذال است. حال بر مبلّغان دینی و سربازان امام زمان (عج) از سوئی دفاع منطقی از باورهای مردم و از سوی دیگر شناخت کاسههای سیاسی در زیر نیم کاسههای فلسفی لازم است که این شناخت به تعیین خط مشیهای صحیح تبلیغی به آنان کمک خواهد کرد.
اینترنت ملی
فیسبوک سیاه، دام جدید هکرها
شهادت علی اصغر حسین(علیه السلام)
سیر نمایشگاهی حجاب
تجربه ای زیبا با وبگردی در وبلاگستان امام صادق(ع)
شمر امروز
من یک بسیجیم
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1(سری دوم)
سیر نمایشگاهی حجاب در بیانات مقام معظم رهبری
سیر نمایشگاهی بیانات رهبری در رایطه با حجاب
به عمل کار برآید به اشک ریختن نیست
حماسه «نهم دی ماه» در کلام حضرت آیتالله خامنهای
اعجاز قرآن ، قسم به انجیر و زیتون ...
دیدار اعضای مجمع خیرین سلامت کشور با رهبر انقلاب
مجموعه چندرسانهای: «بیخواص»
بازدید دیروز : 180
کل بازدید : 666809
کل یاداشته ها : 462