در چند سدة اخیر شاهد تحولات عظیمی در غرب بودهایم که امروزه در سراسر دنیا تقریباً جنبه همگانی یافته است. تا اواخر قرن نوزدهم، غریبان در تکاپوی گذار به دنیایی بودند که از آن به «نوسازی» یا «مدرنیزاسیون» تعبیر میکردند، اما از قرن بیستم به بعد، آنان سایر ملل جهان را به پذیرش و التزام به فرهنگ و تمدن غربی فرا خواندند؛ به گونهای که در اذهان بسیاری از ملل غیر غربی، غربی شدن به مثابه الگوی توسعه و ترقی معرفی شد. امروز کمتر کشوری را میتوان یافت که خود را عضوی از این دنیای مدرن احساس نکند، با این تفاوت که دنیای مدرن جهان طبقهبندی شدهای است که به درجه یک، دو و سه یا جهان پیشرفته، در حال توسعه و توسعه نیافته تقسیمبندی شده است و هر یک از کشورها بر اساس معادلات غربیها سهمی از این درجه را به خود اختصاص دادهاند.
در این میان، انقلاب اسلامی ایران رویدادی است که با انقلابهای مدرن دنیا تفاوتی بنیادین دارد و خود را عضوی از این جهان تقسیمبندی شدة مغرب نمیداند؛ زیرا خواهان طی شدن فرایندی است که نتیجه آن عینیت یافتن حیات معنوی است. چنین آرمانی در تقابل جدی با خواست نهایی مدرنیته است که در پی زیست مادی عاری از معنویت است.
نا گفته پیدا است که جهان غرب به آسانی این ایده را نمیپسندد و با تمام توان در پییکته کردن نسخة از پیش نوشته خود برای کشورمان میباشد. البته برنامه غربی شدن در ایران پیش از انقلاب اسلامی آمرانه و عریان به مورد اجرا در آمده بود، اما پس از انقلاب اسلامی اهداف خود را به نوعی پنهان بر بدنه اجتماعی تحمیل کرد و بسیاری از روشنفکران اعم از دینی و لائیک، امروزه به دنبال نوسازی پنهان هستند و از بسیاری از اقداماتی که زنان پس از انقلاب برای دستیابی به حقوق به اصلاح مشروعهشان انجام دادهاند، به عنوان پروژه نوسازی یاد میکنند. در این بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده نیز معلول همین برنامه نوسازی است که به دلیل وضعیت پنهان آن، به ساختارها و نهادهای سنتی نسبت داده میشود.
فمنیسم توطئه غرب علیه زنان (1)
درآمد
در چند سدة اخیر شاهد تحولات عظیمی در غرب بودهایم که امروزه در سراسر دنیا تقریباً جنبه همگانی یافته است. تا اواخر قرن نوزدهم، غریبان در تکاپوی گذار به دنیایی بودند که از آن به «نوسازی» یا «مدرنیزاسیون» تعبیر میکردند، اما از قرن بیستم به بعد، آنان سایر ملل جهان را به پذیرش و التزام به فرهنگ و تمدن غربی فرا خواندند؛ به گونهای که در اذهان بسیاری از ملل غیر غربی، غربی شدن به مثابه الگوی توسعه و ترقی معرفی شد. امروز کمتر کشوری را میتوان یافت که خود را عضوی از این دنیای مدرن احساس نکند، با این تفاوت که دنیای مدرن جهان طبقهبندی شدهای است که به درجه یک، دو و سه یا جهان پیشرفته، در حال توسعه و توسعه نیافته تقسیمبندی شده است و هر یک از کشورها بر اساس معادلات غربیها سهمی از این درجه را به خود اختصاص دادهاند.
در این میان، انقلاب اسلامی ایران رویدادی است که با انقلابهای مدرن دنیا تفاوتی بنیادین دارد و خود را عضوی از این جهان تقسیمبندی شدة مغرب نمیداند؛ زیرا خواهان طی شدن فرایندی است که نتیجه آن عینیت یافتن حیات معنوی است. چنین آرمانی در تقابل جدی با خواست نهایی مدرنیته است که در پی زیست مادی عاری از معنویت است.
نا گفته پیدا است که جهان غرب به آسانی این ایده را نمیپسندد و با تمام توان در پییکته کردن نسخة از پیش نوشته خود برای کشورمان میباشد. البته برنامه غربی شدن در ایران پیش از انقلاب اسلامی آمرانه و عریان به مورد اجرا در آمده بود، اما پس از انقلاب اسلامی اهداف خود را به نوعی پنهان بر بدنه اجتماعی تحمیل کرد و بسیاری از روشنفکران اعم از دینی و لائیک، امروزه به دنبال نوسازی پنهان هستند و از بسیاری از اقداماتی که زنان پس از انقلاب برای دستیابی به حقوق به اصلاح مشروعهشان انجام دادهاند، به عنوان پروژه نوسازی یاد میکنند. در این بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده نیز معلول همین برنامه نوسازی است که به دلیل وضعیت پنهان آن، به ساختارها و نهادهای سنتی نسبت داده میشود.
بیتردید در طول سالیان دراز کشور ما خواسته یا ناخواسته به تبعیت از فرهنگ مدرنیته و تحت تأثیر شرائط فرهنگی ـ اجتماعی حاکم بر کل جهان، الگوهایی را در زمینه حضور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان پذیرفته و بعضاً آنها را به باور عمومی تبدیل کرده است؛ اما سؤال اینجاست که آیا این الگو که مصدر تعیین و تشخیص مسائل و مشکلات زنان قرار گرفتهاند و به تصور بعضیها در صورت تغییر و تبدیل احکام شرع و هماهنگ شدن آنها با این الگوها، زنان به وضعیت مطلوب خود دست مییابند، با اهداف و مقاصد اساسی مورد نظر شرع مقدس هماهنگی دارد یا خیر؟
با این وصف، تبیین شخصیت فردی و جایگاه اجتماعی زنان بر اساس مبانی و منابع دینی و تعیین وضعیت مطلوب زنان در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، حقوقی و اقتصادی بر اساس موازین دینی ضروری مینماید. نبود سیاست کلان در هر یک از حوزههای اجتماعی به ویژه مسائل زن و خانواده باعث درهم ریختگی، سر در گمی، روز مردگی و در نهایت اتلاف امکانات مادی و انسانی و عدم تحقق اهداف و آدمانهای مورد نظر خواهد شد.
مسائل زنان و کاستیها و بایستههای مربوط به آن از دیرباز جزء مسائل مهم جوامع مختلف از جمله جامعه ایران بوده است. این امر در سالهای پس از انقلاب صنعتی و تحقق مدرنیته در کلیه جوامع از امتیاز و ویژگی بیشتری بر خوردار گشته است؛ منتها در ایران، خصوصاً پس از انقلاب اسلامی با تعریف صحیح از رسالت زنان در جامعه اسلامی و ایجاد بستر لازم برای مشارکت آنان در امر حکومت اهمیت و حساسیت مضاعفی یافته است. اکنون حدود نیمی از جمعیت فعال کشور را بانوان تشکیل میدهند. در صورتی که به گونه مناسب از ظرفیت و استعداد ازین مجموعه عظیم انسانی استفاده شود، پتانسیل عظیمی برای باز کردن گرههای ناگشودة جامعه قلمداد میگردد. در مقابل، اگر این پتانسیل درست هدایت نگردد، مشلات فراوانی را میتواند در جامعه اسلامیمان به وجود بیاورد.
تعریف فمنیسم
فمنیسم (Feminism) در زبان فارسی به زن آزادیخواهی، و زن وری، زنگرایی و مؤنثگرایی ترجمه شده و در فرهنگ عمید به طرفداری از زنان، هواداری از حقوق و آزادی زنان هم آمده است. (1)
فمنیسم درفرهنگ بیگانه از ریشة «Feminine» (زنان ـ مادینه ـ زنآسا ـ مؤنث) است که در اصل از زبان فرانسه و آن نیز از ریشه لاتینی «Femina» اخذ شده است. (2) در اصطلاح، دست کم میتوان گفت: فمنیست کسی است که معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت گرفتار تبعیض هستند و نیازهای مشخص دارند که نادیده گرفته شده و ارضاء نشده است و لازمه ارضاء اینها نیز تغییری اساسی در نظام اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. (3)
تمام فمنیستها در اینباره که زنان فرودستاند و برای آزادی آنان باید استراتژی مشخصی اتخاذ کرد، هم عقیدهاند، ولی در مورد علل این ستمدیدگی و استراتژیها و رسیدن به آزادی، بین آنان اختلاف نظرهای اساسی مشاهده میشود. (4)
شاید بتوان از مجموعه تعاریف چنین برداشتی داشت که فمنیسم اصطلاحاً مجموعة حرکتها و فعالیتهای اجتماعی با هدف احقاق حقوق زنان و رفع تبعیض و تضییق از آنان است که غالباً به وسیلة خود زنان انجام میگیرد.
تاریخچه فمنیسم
از نظر تاریخی، جنبش فمنیستی به دو مرحله تقسیم میشود: رگههایی از جریان فمینیسم از اواخر قرن هفدهم آغاز و در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم (1870 ـ 1920 م.) تشدید گردید و پس از رکودی چهل ساله، در دهه 70 ـ 1960 م. مجدداً فعال شده و تا کنون ادامه دارد. برای بررسی تاریخی این جنبش، نگاهی به امواج زیر قابل توجه است.
الف. موج اول
تعییین زمان خاص و دقیق برای جریان فمنیسم دشوار است؛ چرا که اصطلاحات فمنیستی تا اواخر قرن 19 وارد واژگان زبان نشده بود، ولی از قرن 14 میلادی نوشتههایی دربارة حقوق زنان یافت یافت شده است و از افراد مشهور موج آغازین فمنیسم، از «مری آستل» (1731 ـ 1666 م.) یاد کردهاند. این نویسنده انگلیسی زنان را اندرز میداد که از ازدواج بپرهیزند، ذهنشان را پرورش دهند و از زندگی عاری از وابستگی به مردان لذت ببرند. (5)
از دیگر فعالیتهای سازمان نیافته برای تأمین حقوق زنان به عنوان یک جنبش میتوان به ایجاد باشگاههای زنان، طی انقلاب فرانسه و یا به فعالیتهای زنان در گیر در جنبش الغاء بردگی و مبارزه با مشروبات الکلی در قرن 19 نام برد. (6)
ب. موج دوم
این موج از 1960 م. به بعد مطرح شده است. طرفداران این موج معتقد به بازسازی و انقلاب در مفاهیم هستند و نظریههای موجود را عمیقاً جنسگرا و غیرقابل اصلاح میپندارند و به مبارزه با ایدئولوژی مرد سالارانه که فرودستی زنان را تحت عنوان «طبیعی» توجیه میکنند، میپردازند.
«جانلچت» در معرفی اجمالی آراء متفکران این موج مینویسد:
«اینان ساختارهای ایدئولوژیک ریشهداری را که زنان را نسبت به مردان در وضعیت فرودستی قرار میدهد (مانند: مرد سالاری و قرارداد اجتماعی) نقد میکنند. (7) این فمنیسم مدعی است که هدف زنان نباید این باشد که مثل مردان شوند، بلکه آنان باید ایجاد زبان، حقوق و اسطورهشناسی نوین و ویژة زنان را هدف خود قرار دهند.» (8)
در دهة 70، یک زن فمنیست به جهت تیپ ظاهری خود از جمله موهای کوتاه مردانه، کفش بدون پاشنه، کت و شلوار رمخت و چهرة بدون آرایش به راحتی از دیگران تشخیص داده میشد. در این دهه فمنیستها با درکلیت ازداج و تأکید بر تجرد و گرایش به حرفه اقتصادی آرمانهای خود را مطرح میکردند. شعار زنان بدون مردان و با رفتارهای مردانه، مربوط به همین دوره است. ازدستآوردهای مهم این دوره، مبارزه برای جدایی روابط جنسی و کاهش ازدواج و زاد و ولد و افزایش آمار طلاق و تضعیف نظام خانواده، ایجاد مؤسسات فراوان فرهنگی و مطبوعاتی زنان، و به دست آوردن قدرتهایی که زمینه اقتصادی و سیاسی (9) میباشد.
ج. موج سوم
او اوائل دهه 90 جهان غرب به نقشهای سنتی و نهاد خانواده و رویکردی نوین داشته که تا حدودی از حرکتهای تند فمنیستی موج دوم کاسته شده است. فمنیستهای مدرن سعی میکنند بر خلاف دوره قبل باعث خشونت روزافزون در محیط کار و خانه و عدم امنیت زنان گردیده بود.
از جمله بازنگریها در این دوره (موج سوم) «احیاء مادری» است که توسط «بتی فریدان»، «جمین گریر» و «جین بتکه الشتن» مطرح گردید. برای مثال، الشتین در کتاب «مرد عمومی، زن خصوصی» (1981م.) به دفاع از زندگی خصوصی و خانواده فرزند محور میپردازد. مادر بودن را فعالیتی پیچیده، غنی، چندرویه، پرزحمت و شادی آفرین میداند که زیستی طبیعی، اجتماعی، نمادین و عاطفی است. (10)
انواع گرایشات فمنیستی
در میان جریانهای فمنیستی معاصر، هفت گرایش عمده وجود دارد:
1. فمنیسم لیبرالی؛ 2. فمنیسم مارکسیستی؛ 3. فمنیسم اگزیستانسیالیستی (اصالت وجود) ؛ 4. فمنیسم روانکاوانه؛ 5. فمنیسم همجنس گرایانه؛ 6. فمنیسم زیست شناختانه؛ 7. فمنیسم فرامدرن.
1. فمنیسم لیبرالی
این گرایش در میان نظریههای فمنیستی معاصر در اقلیت قرار دارد. گرایشات لیبرالی فمنیستی عمدتاً با پذیرش نقشهای از پیش تعیین شده برای زنان و مردان در محیط خانواده و جامعه مخالفاند این جریان بر رد ایفاء نقش مادری و همسری زنان به عنوان یک تکلیف اصرار داد. این نظریه پردازان معتقدند که در ازدواج همة بهرهمندیها و رشدها برای مرد و همة عقبماندگیها برای زن است و لذا پیشنهادات غیر بنیاد و بر همزنندهای را ارائه میدهند که بر اساس این پیشنهادات، زن باید آزاد باشد تا از میان ساختارهای مختلف زندگی جنسی اعم از: خانواده هستهای و ازدواج، خانواده بدون ازدواج، سقطجنین، همجنس بازی و... هر کدام که دلخواه اوست، انتخاب کند. آنان برای تغییر وضع موجود و تأمین فرصتهای برابر اقتصادی و... بسیج زنان را طالباند.
2. فمنیسم مارکسیستی
این دیدگاه با نظرات«مارکس» و «انگلس» آغاز شد و بر پایه ستمگری اجتماعی بنا گردید. توجه اصلی این نظریه پردازان به ستمگری اجتماعی طبقاتی بود، اما به ستمگری جنسی نیز تو جهاتی از خود نشان دادند. مضمون اصلی این نظریه عبارت است از:
الف. تابعیت زنان، از تنظیمهای اجتماعی سرچشمه میگیرد.
ب. مبنای رابطه، تابعیت زنان در خانواده است و خانواده در واقع چیزی نیست جز نظامی از نقشهای مسلط و تحت تسلط که در چارچوب این نظام، زنان بیرون ازخانه شغلی ندارند و در نتیجه، از استقلال اقتصادی محروماند.
ج. مشروعیت نظام خانوادگی به عنوان نهادی قدیمی و بنیادی بیاساس است؛ زیرا در دوران ما قبل تاریخ، ساختار خانواده وجود نداشته است و پیوند خویشاوندی از طریق تبار زنان ایجاد میشده است و قدرت زنانه از طریق تنظیمات اشتراکی، اجتماعی، پرورش فرزند و تصمیمگیری آزادانه و... اعمال میشده است. عوامل ملی این نوع نظام اجتماعی را نابود کرده و شکست تاریخی و جهانی جنس زنان را به وجود آورده است.
فمنیسم مارکسیستی در دوران معاصر روابط جنسی را در چارچوب نظام طبقاتی سرمایهداری بررسی میکند و معتقد است زنان در موقعیت و طبقه یکسان با مردان از منافع کمتری برخوردارند و در حقیقت منبع بی دردسر سود برای طبقات حاکم به شمار میروند.
3. فمنیسم اگزیستانسیالیستی (اصالت وجود)
این نظریه اولین بار در سال 1949 م. توسط «سیمون دوبوار» در کتاب «جنس دوم» مطرح گردید. وی در این کتاب به تفصیل «دیگر بودن» زن پرداخت و این سؤال را مطرح کرد که زن چیست؟ دبوار بر اساس تفسیر اگزیستانسیالیستی که «دیگر» را همیشه عامل مزاحم و برهم زننده آزادی میشمارد، موجودیت مرد را دوزخ برهم زننده فردیت و آزادی زنان میداند و برقراری هر نوع ارتباط متعادل و متناسب بین دو جنس را محال فرض میکند. تفسیر دبوار از رابطه دو جنس کاملاً خصمانه و منفی است. به عقیده وی نقشهای همسری و مادری، زنان را در قید اسارت نگاه میدارد. همچنین میگوید همه آرزوهای زن در شیوة زندگی محدود میشود و عملاً زنان را به وابستگی اقتصادی و به کار شکنجهآور خانهداری میگشاند.
4. فمنیسم روانکاوانه
اینان سعی دارند تا با به کارگیری نظریه «فروید» پدرسالاری را تبیین کنند. زنان از نظر فروید انسانهای درجه دو هستند که سرشت بنیادی روانیشان آنها را برای یک زندگی نازلتر از زندگی مردان آماده کرده است. این گروه نیز به نوعی معتقد به نظریه ستمگری جنسی «فمنیست زیست شناختانه» هستند. و نظام مردسالاری را نظام انقیاد و ستم بر زنان میدانند. در این رهیافت، اعتقاد بر این است که فرزندان نسبت به پرورشدهندگان (مادر) حالت دوگانه دارند؛ عشق و تنفر نیاز و وابستگی، عواطفی هستند که کنار هم رشد میکنند. از یک سو، فرزند به مادر وابسته است و از سوی دیگر، در فرهنگی رشد میکند که مردانگی دارای ارزش است؛ لذا فرزندان پسر به سرعت هویت خود را از زن جدا میکنند و در بزرگسالی به جستجوی زن برای تملک بر میآیند.
5. فمنیسم همجنس گرایانه
فمنیستهای همجنسگرا مردسالاری را رد همه جا حاضر و ناظر میبینند و رابطة با مردان را امری سیاسی تلقی میکنند و از این رو، زنانی را که تن به چنین روابطی بدهند، متهم به همدستی در ستم بر زنان میکنند. البته موضوع جداسازی زنان از مردان در نیمه دوم دهة 1970م. باعث شکاف عمدهای بین زنان همجنسگرای رادیکال و دیگر جنبشهای فمنیستی گردید.
6. فمنیسم زیستشناختانه
فمنیستهای زیستشناختی ستمگری جنسی را اساس تبعیض بین مرد و زن در نظام آفرینش میدانند. نقطه نظرات آنان در تقابل و تضاد با مبانی دینی است؛ زیرا با تفاوتهای ذاتی در خلقت آدمیان در ستیزند و جهان هستی را از هنگام خلقت، ظالم بر زنان میشمارند؛ به این علت که طبیعت زن را با این خصوصیات فیزیکی و ناتوانی جسمی و قدرت باروری و نقش مادر به وجود میآورد که نوعی ظلم طبیعت بر زنان است.
7. فمنیسم فرامدرن
شاخصه اصلی دیدگاه فمنیسم فرامدرن، نسبیگرایی است. از این دیدگاه، هر مکتب فکری مانند: مارکسیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم و.... که مدعی درک واقعیتها به صورت یکسان و یکپارچه باشند، نوعی طاهر فریبی است؛ زیرا واقعیت بسیار پیچیدهتر از آن است که در روشی واحد بگنجد. بر این اساس، تلاش برای ایجاد یک مکتب فمنیستی خاص را رد میکنند و معتقدند که هویت زنان از عوامل مختلفی که بر یکدیگر تأثیر میگذارند، مانند: سن، قومیت، طبقه، نژاد، فرهنگ، جنسیت، تجربه و... شکل میگیرد. از منظر آنان:
هیچ تلاشی برای کشاندن این عوامل به یک اردوگاه ایدئولوژیک واحد مثمر ثمر نیست. بنابراین، مدل واحدی از فمنیسم که بتوان آن را بر همة زنان تحمیل کرد، وجود ندارد؛ بلکه هر مدلی برای یک فرد مناسب است. پس میتوان گفت به تعداد زنان جهان، فمنیسم وجود دارد.» (11)
در این دیدگاه، هر فرهنگی برای رفع مشکلات پاسخهای بومی خود را دارد. باید در محدودة همان فرهنگ مورد ارزیابی قرار گیرد. مشکلات زنان شرقی و غربی و حتی کشورهای مختلف با یکدیگر متمایز و راههای برونه رفت آن نیز متفاوت است.
برخی از متفکران این گروه متأثر از روانشناسی رفتار گرایانه ب حفظ ویژگیهای زنانگی تأکید میورزند. مطلوب آنان مانند لیبرال فمنیستها، جامعهای دو جنسی است که تشابه حقوق زن و مرد در آن تأمین شده باشد. (12)
این گرایش در چند دهه اخیر طرفداران زیادی یافته، اما مخالفان آن نیز کم نیستند. مخالفان آنان را به ایجاد خلل در جهانی شدن جنبش متهم میکنند؛ چرا که این تفکر فرصت طفره رفتن از حل مشکلات زنان کشورهای جهان سوم را به بهانه تفاوتها و مختصات فرهنگی اجتماعی فراهم میآورد.
همچنین میگویند:«نگرش چند فرهنگی میتواند به جدایی میان زنان و مردان در جوامع مختلف بینجامد و نوعی بیتفاوتی نسبت به امکان همکاری و استفاده از تجربیات دیگران به همراه داشته باشد.» (13)
در مجموع، باید گفت: این دیدگاه تأکید بر اصل تفاوت انسان دارد و بر حفظ تفاوت و ویژگیهای زنانگی تأکید میورزند. از نظر اینان، زن نیازمند همسر و فرزند است. علت زیر سلطه رفتن زنان، وجود رفتارهایی است که از بدو تولد، میان دختر و پسر تفاوت ایجاد میکند و راهحل آن، مردان و زنانی با تعاریف جدید و نیز تشابه حقوق زن و مرد در خانواده و محیط اجتماعی است و به طور کلی، استراتژی آنان، تأکید بر تساوی حقوق زن و مردم میباشد.
ادامه دارد...
اینترنت ملی
فیسبوک سیاه، دام جدید هکرها
شهادت علی اصغر حسین(علیه السلام)
سیر نمایشگاهی حجاب
تجربه ای زیبا با وبگردی در وبلاگستان امام صادق(ع)
شمر امروز
من یک بسیجیم
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1
سیر نمایشگاهی ما می توانیم-1(سری دوم)
سیر نمایشگاهی حجاب در بیانات مقام معظم رهبری
سیر نمایشگاهی بیانات رهبری در رایطه با حجاب
به عمل کار برآید به اشک ریختن نیست
حماسه «نهم دی ماه» در کلام حضرت آیتالله خامنهای
اعجاز قرآن ، قسم به انجیر و زیتون ...
دیدار اعضای مجمع خیرین سلامت کشور با رهبر انقلاب
مجموعه چندرسانهای: «بیخواص»
بازدید دیروز : 508
کل بازدید : 665872
کل یاداشته ها : 462