سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ادامه قسمت اول

«اگر راست می‌گویید، سرهای خود را بتراشید و اسلحه خود را بردارید و بامداد نزد من بیایید که به مرگ با من بیعت کنید امّا فردا صبح تنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار (یا زبیر) آمدند. 

 

سه شب متوالی چنین برنامه‌ای اجرا شد ولی کسی غیر از چهار نفر حاضر نشد. علی علیه السلام که به این ترتیب با مردم خدعه گر و دروغگو اتمام حجت نمود، رفت و درون خانه‌اش نشست و مشغول جمع آوری قرآن شد. 

 

در همین ایام بود که ابوبکر شخصی را فرستاد تا علی را دعوت به بیعت کند، امّا حضرت فرمود: سوگند یاد کرده‌ام ردا بر دوش نگیرم مگر برای نماز تا قرآن را جمع کنم. چند روز بعد که قرآن جمع شد، آن را به مسجد آورد و گفت:

 

«‌ای مردم! وقتی رسول خدا از دنیا رفت مشغول غسل و تجهیز و تکفین او شدم. بعد از آن مجموع قرآن را در این جامه جمع کردم و هیچ آیه‌ای نازل نشد مگر این که حضرت بر من خوانده و تأویلش را به من گفته است در قیامت نگویید که ما از این غافل بودیم و نگویید که من شما را به یاری خود نخواندم و حق خود را به یاد شما نیاوردم و شما را به کتاب خدا دعوت نکردم.»

 

حضرت بعد از این به خانه برگشت ولی عمر به خلیفه گفت:

 

«علی را بخواه تا بیعت کند وگرنه ایمن نیستم، و به این ترتیب بود که ابوبکر شخصی را فرستاد که بگوید خلیفه رسول خدا را اجابت کن. علی علیه السلام در پاسخ گفت:

 

 

ادامه قسمت اول

«اگر راست می‌گویید، سرهای خود را بتراشید و اسلحه خود را بردارید و بامداد نزد من بیایید که به مرگ با من بیعت کنید امّا فردا صبح تنها سلمان، ابوذر، مقداد و عمار (یا زبیر) آمدند. 

 

سه شب متوالی چنین برنامه‌ای اجرا شد ولی کسی غیر از چهار نفر حاضر نشد. علی علیه السلام که به این ترتیب با مردم خدعه گر و دروغگو اتمام حجت نمود، رفت و درون خانه‌اش نشست و مشغول جمع آوری قرآن شد. 

 

در همین ایام بود که ابوبکر شخصی را فرستاد تا علی را دعوت به بیعت کند، امّا حضرت فرمود: سوگند یاد کرده‌ام ردا بر دوش نگیرم مگر برای نماز تا قرآن را جمع کنم. چند روز بعد که قرآن جمع شد، آن را به مسجد آورد و گفت:

 

«‌ای مردم! وقتی رسول خدا از دنیا رفت مشغول غسل و تجهیز و تکفین او شدم. بعد از آن مجموع قرآن را در این جامه جمع کردم و هیچ آیه‌ای نازل نشد مگر این که حضرت بر من خوانده و تأویلش را به من گفته است در قیامت نگویید که ما از این غافل بودیم و نگویید که من شما را به یاری خود نخواندم و حق خود را به یاد شما نیاوردم و شما را به کتاب خدا دعوت نکردم.»

 

حضرت بعد از این به خانه برگشت ولی عمر به خلیفه گفت:

 

«علی را بخواه تا بیعت کند وگرنه ایمن نیستم، و به این ترتیب بود که ابوبکر شخصی را فرستاد که بگوید خلیفه رسول خدا را اجابت کن. علی علیه السلام در پاسخ گفت:

 

«چه زود دروغ بر پیامبر بستید. ابوبکر و جماعت دور او همه می‌دانند که خدا و رسول غیر مرا خلیفه نکرده اند...» آن شب نیز حضرت همسر و فرزندانش را برای اتمام حجت به در خانه اصحاب رسول برد که باز فقط چهار نفر حاضر به حمایت شدند.»(35) 

 

2 - ورود بی اجازه به خانه فاطمه 

 

در پی نپذیرفتن پیشنهاد فرستاده خلیفه، مشاورش به او گفت: «چرا نمی‌فرستی علی را برای بیعت بیاورند.» 

 

خلیفه پرسید: «چه کسی را بفرستم» او پاسخ داد: «قنفذ را بفرست که مردی درشت، غلیظ و بی شرم از قبیله بنی عدی است.» به این ترتیب قنفذ همراه عده‌ای به درب منزل علی آمد ولی علی علیه السلام اجازه ورود نداد و او بازگشت و گزارش عملیات ناموفق خود را به خلیفه داد. عمر از آنان خواست بی اجازه داخل شوند. این بار که آنان به خانه علی آمدند فاطمه علیها السلام آنان را سوگند داد که بی اجازه به خانه‌اش وارد نشوند. 

 

قنفذ ماند و بقیه به مشاور خلیفه خبر بردند. او خشمگین شد و دستور داد هیزم جمع کنند و به سوی خانه رفتند. او فریاد زد: «یا علی بیرون بیا و با خلیفه رسول خدا بیعت کن وگرنه خانه ات را آتش می‌زنم.» سپس حضرت فاطمه علیها السلام برخاست و گفت: «چه می‌خواهی از ما، گفت: «در را باز کن وگرنه خانه را با شما می‌سوزانم.» فاطمه فرمود: «از خدا نمی‌ترسی و می‌خواهی بی اجازه به خانه من وارد شوی.» (36) 

 

فاطمه زهراعلیها السلام خود می‌فرماید: «هیزم بسیار به خانه می‌آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند. من پشت در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند. او تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با آن به بازویم زد و اثر آن چون رگه‌های بازوبند در بازویم باقی ماند. آن گاه لگدی به در زد و در را به طرف من فشار داد. در این هنگام به صورت بر زمین افتادم. در حالی که فرزند در رحم داشتم. آتش زبانه می‌کشید و صورتم را می‌سوزانید او با دستش مرا می‌زد، گوشواره‌ام قطع و پراکنده شد. درد مخاض مرا فرا گرفت. محسن من بی گناه سقط و کشته شد.»(37) 

 

4 - 3 - خارج کردن حضرت با اهانت از منزل، سقط فرزند فاطمه 

 

اقدام دیگری که جبهه نفاق حاکم انجام داد این بود که به خانه حضرت ریختند و بعد از مقاومت علی علیه السلام او را گرفتند و کشان کشان به سوی مسجد حرکت دادند. فاطمه علیها السلام بار دیگر مانع شد و گفت:

 

«به خدا قسم نمی‌گذارم علی را به زور به مسجد ببرید...» جمعیت که دیدند، چنین است امام را رها کردند. عمر به قنفذ دستور داد که در صورت مقاومت فاطمه او را بزند. او فاطمه را به تازیانه گرفت تا آن جا که اثرش در جسم او باقی ماند و فرزندش نیز سقط شد. (38) 

 

سلیم بن قیس می‌گوید:

 

«عمر در یک سال نصف حقوق همه کارگزارانش را به عنوان غرامت و کمبود بیت المال کم کرد امّا از حقوق قنفذ چیزی نکاست. و نیز می‌گوید: «به مسجد رسول خدا رفتم، گروهی را دیدم که در گوشه‌ای نشسته اند، هم? آن‌ها از بنی هاشم بودند جز سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابی بکر و عمر بن ابی سلمه و قیس بن سعد بن عباده... عباس عموی پیامبر به علی گفت:

 

چرا عمر مانند همه کارگزاران از حقوق قنفذ نکاست؟ علی به اطراف نگاه کرد. قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد. و فرمود:

 

«شکر له ضربة ضربها فاطمه بالسوط فماتت و فی عضدها اثره کانّه الدّملج؛ حقوق قنفذ را کم نکرد تا از او تشکر کند به خاطر ضربت تازیانه‌ای که بر فاطمه نواخت که وقتی فاطمه وفات یافت، اثر آن همانند بازوبند بر بازوی او بود.»(39) 

 

5 - هتک حجاب 

 

امام موسی بن جعفرعلیهما السلام به نقل از امام صادق فرمود: «پیامبر اکرم هنگام رحلت فرمود: «آگاه باشید که درِ خان? فاطمه، درِ خان? من و خانه‌اش خان? من است هر کس از او هتک حرمت کند، حجاب خدا را دریده است.»عیسی که راوی این حدیث است می‌گوید: حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام مدتی طولانی گریست و بقی? سخن حضرت رسول را قطع کرد و فرمود:

 

«به خدا سوگند که حجاب خداوند هتک شد به خدا سوگند حجاب خدا هتک شد به خدا سوگند حجاب خدا هتک شد.‌ای مادر درود خدا بر تو باد.»(40) 

 

امام حسن علیه السلام در مجلس معاویه به مغیرة بن شعبه فرمود: «تو بودی که فاطمه دختر رسول خدا را زدی تا خون از بدن او جاری شد و آنچه که در شکم داشت، سقط نمود و تو چیزی به جز خار کردن رسول الله، مخالفت با دستورات وی و هتک حرمت او در نظر نداشتی، مگر رسول خدا به او نفرمود:

 

«تو سرور زنان اهل بهشتی.»به خدا سوگند سرنوشت تو در آتش جهنم است.»(41) 

 

حربه‌ای دیگر

 

غصب فدک 

 

بعد از غصب خلافت در صدد بودند فدک را نیز از فاطمه بگیرند. فدک چند قلعه بود که پیامبر آن‌ها را بدون جنگ گرفته بود و حق تعالی آی? «و آت ذاالقربی حقّه» را نازل کرد و جبرییل گفت: «خداوند می‌فرماید: «فدک را به فاطمه بده که از برای او و فرزندان او باشد تا روز قیامت.» پیامبرصلی الله علیه وآله به امر الهی آن را به فاطمه علیها السلام داد و در تصرّف وکلای آن حضرت بود تا وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله درگذشت. خلیفه و مشاورش فکر کردند چون حاصل بلاد فدک مبلغ عظیمی‌است، اگر این مبلغ نزد اهل بیت باشد، مردم به طرف آن‌ها متمایل خواهند شد لذا اتفاق کردند که حدیثی جعل کنند که پیامبر فرمود: «ما پیامبران میراث از خود بر جای نمی‌گذاریم و هرچه از ما بماند تصدّق است برای هم? مسلمانان.»و با این بهانه تراشی فدک را گرفتند. 

 

طلب گواهی برای رد فدک 

 

وقتی خبر به فاطمه علیها السلام رسید با گروهی از زنان بنی هاشم نزد خلیفه آمد و فرمود: «می‌خواهی زمینی را که پیامبر به امر خدا به من داد و حضرت غیر از آن، چیزی برای فرزندان خود نگذاشت، از من بگیری؟ مگر نشنیدی که رسول خدا فرمود: «حرمت هر کس را باید در باب فرزندان او رعایت کرد؟» خلیفه از ترس تحریک مردم دوات خواست که نامه‌ای مبنی بر برگرداندن فدک بنویسد. ولی عمر مانع شد و گفت: «تا گواه نیاورد ننویس.» فاطمه فرمود: آیا حکمی‌که دربار? هم? مسلمانان است دربار? من جاری می‌کنی که بینه را از مدّعی می‌خواهند، تو از من بینه و گواه می‌خواهی با این که فدک در تصرّف من است. تو که می‌خواهی فدک را از من بگیری باید گواه بیاوری. در هر صورت عمر مانع شد و گفت: «بی گواه نمی‌دهم.»

 

حضرت رفت و علی، حسن، حسین،‌ام ایمن را گواه آورد. عمر گفت:

 

«شهادت علی نفعی ندارد چون ذی نفع است، حسن و حسین کودک اند و‌ام ایمن اعجمی‌است و گواهیش اعتبار ندارد.» (42) 

 

به روایت دیگر ابوبکر نامه‌ای برای فاطمه نوشت و فدک را رد کرد امّا در راه به عمر برخورد و او نامه را گرفت و پاره کرد و به حضرت نیز اهانت نمود. (43) 

 

فاطمه علیها السلام نیز به عمر نفرین کرد. 

 

استدلال علی دربار? فدک 

 

حضرت علی به مسجد نزد ابوبکرآمد. دید مهاجران و انصار در اطراف ابوبکر حلقه زده اند. به ابوبکر فرمود: «چرا فاطمه را از ملک مورثی‌اش منع کردی، با این که پیامبر در زمان حیاتش آن را به فاطمه داد؟ او گفت: «فدک فیی ء است و به هم? مسلمانان تعلق دارد. اگر فاطمه شاهد دارد بیاورد.» علی فرمود: «تو دربار? ما بر خلاف حکم خدا در حق مسلمانان حکم می‌کنی، هرگاه مُلکی در دست مسلمانی باشد و در اختیار او قرار گرفته باشد و من ادعا کنم که آن ملک مال من است از چه کسی بینه می‌طلبی؟»

 

گفت: «از تو، علی علیه السلام فرمود: «پس چرا از فاطمه که ملک در دست اوست بینه و گواه می‌خواهی؟» ابوبکر ساکت ماند و عمر گفت: «این سخنان را رها کن گواه داری بیاور.» علی علیه السلام به خلیفه فرمود: «به من خبر بده این آیه (33 سوره احزاب) در شأن چه کسی نازل شد. «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیراً»

 

خلیفه گفت: «در حق شما.» علی علیه السلام سؤال کرد: «اگر چند شاهد گواهی دهند که فاطمه (خدای ناکرده) کار بدی کرده تو چه می‌کنی؟» گفت: «حد الهی به او جاری می‌کنم.» علی علیه السلام فرمود: «در این صورت از کافران شده ای.» ابوبکر گفت:

 

چرا، علی علیه السلام فرمود: «چون گواهی خدا را در مورد پاکی فاطمه رد کرده و گواهی مردم را پذیرفته‌ای همان طور که حکم خدا و رسول را رد کردی آن جا که رسول خدا به امر خدا فدک را به فاطمه داد و فاطمه در زمان حیات رسول خدا آن را تصرّف نموده است. این قرارداد را رد می‌کنی امّا گواهی یک نفر اعرابی که روی پاشنه‌اش بول می‌کند (اوس بن حدثان که گواهی داد پیامبر ارث نمی‌گذارد) را می‌پذیری با این که رسول خدا فرمود: «گواهی بر مدعی و سوگند بر منکر است.»

 

در این لحظه مردم با قیافه‌های خشمگین به هم نگاه می‌کردند و گاه زمزمه می‌کردند که حق با علی است.»(44) 

 

ایراد خطب? فدکیه 

 

وقتی ابوبکر عزم خود را برای گرفتن فدک جزم کرد، حضرت فاطمه علیها السلام روسری بر سر افکند و خود را در چادری پیچید و با گروهی از زنان به جانب مسجد رفت. ابوبکر نیز در مسجد نشسته بود. پرده‌ای آویختند، حضرت پشت آن قرار گرفت، ناله‌ای دلخراش سر داد که مسجد را لرزاند. اندکی سکوت کرد، آن گاه خطبه فدکیه را بیان کرد. خطبه‌ای که کالبد شکافی نفاق مردم و علل آن بود. 

 

در بخشی از این خطبه فرمود: «شما خیال می‌کنید ما هیچ ارثی از رسول خدا نمی‌بریم آیا از احکام جاهلیت پیروی می‌کنید؟ افحکم الجاهلیة یبغون و من احسن من اللّه حکماً لقوم یوقنون؛ آیا آن‌ها حکم جاهلیت را می‌خواهند و چه کسی برای افراد با ایمان بهتر از خدا حکم می‌کند. آیا نمی‌فهمید آیا تردید دارید که من دختر پیغمبر هستم؟ با این که چون آفتاب روشن است که من دختر پیامبرم.‌ای مسلمانان آیا رواست که من از ارث خود محروم شوم؟‌ای پسر قحافه آیا در قرآن است که تو از پدرت ارث ببری ولی به عقیده تو من از پدرم ارث نبرم. کار بسیار عجیبی و بدی انجام دادی. آیا عمداً کتاب خدا را ترک کرده و احکام آسمانی را پشت سرانداختی؟ آن جا که خداوند فرمود: «و وَرِثَ سلیمانُ داودَ» و... آیا من و پدرم از افراد یک امت و آیین نیستیم؟ آیا شما در تشخیص عموم و خصوص و دلالت آیات از پدرم و پسر عمویم آگاهتر هستید. 

 

امروز چنین کنید ولی فردای قیامت خدای بزرگ بین من و شما داوری می‌کند...»(45) 

 

در بستر بیماری 

 

ملاقات آن دو

 

مجموع? آنچه گذشت فاطمه زهراعلیها السلام را در بستر بیماری انداخت. حضرت علی علیه السلام خود پرستار همسرش بود و اسماء بنت عمیس نیز به او کمک می‌کرد. حتّی از بانوانی که اطرافش بودند، می‌خواست صورت او را برگردانند. 

 

روزی خلیفه و مشاورش اجازه ورود خواستند. او اجازه داد. وقتی آمدند زهرا روی خود را پوشاند و حتّی جواب سلام آن دو را نداد و فرمود تا جواب سؤالم را ندهید، کلامی‌نخواهم گفت. آن دو اعلام آمادگی کردند که پاسخ بگویند. حضرت پرسید: «آیا شما دو نفر شنیدید که پدرم فرمود: فاطمه پار? تن من است. هرکس او را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا اذیت کند، خدا را آزرده است.»هر دو جواب دادند که به دفعات شنیده اند. فاطمه فرمود: «خدایا! آگاه باش که این‌ها مرا اذیت کردند و شکایتشان را به تو و رسول توصلی الله علیه وآله خواهم کرد. نه! هرگز از شما راضی نخواهم شد تا پدرم را ملاقات کنم و رفتار زشت شما را نزد او باز گویم تا بین ما قضاوت کند.»(46) 

 

ساخت تابوت 

 

اسماء بنت عمیس می‌گوید: «فاطمه زهراعلیها السلام هنگام وفات به من فرمود: «مادر جان! من از این وضعی که دربار? حمل جناز? زن‌ها مرسوم است شرم می‌کنم و خوش ندارم. جنازه زنان را روی تخته‌ای می‌گذارند و پارچه‌ای روی آن می‌اندازند و پستی و بلندی بدنش آشکار است. 

 

اسماء می‌گوید: «من دربار? تابوتی که در حبشه دیده بودم، توضیح دادم و آن را ساختم، فاطمه با دیدن آن تبسّم کرد. او از روزی که رسول خداصلی الله علیه وآله از دنیا رفته بود، تا به آن روز تبسّمی‌نکرده بود.»(47) 

 

سفارش فاطمه 

 

هنگام وفات، حضرت علی علیه السلام از او خواست هر وصیتی دارد، بگوید. فاطمه فرمود: «خدا پاداش نیک به تو بدهد‌ای پسر عموی رسول خدا! نخستین وصیت من این است که پس از من با امامه دختر خواهرم ازدواج کن چون او نسبت به فرزندان من همانند خودم مهربان است... وصیت دیگرم این است که کسی از این مردم که به من ستم کردند و حق مرا گرفتند، در تشییع جنازه‌ام و دیگر مراسم شرکت نکنند زیرا اینان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند...‌ای اباالحسن مرا شب هنگام که همه خواب هستند، دفن کن.»(48) 

 

کار در آخرین روز

 

در روز آخر حیات فاطمه علیها السلام گاه نشسته و گاه ایستاده به طرف محلی که در خانه برای شست و شو بود، رخت و لباس اطفال را با دست‌های لرزان خود شست. آن گاه یک یک کودکان را فرا خواند و شست و شو داد. 

 

حضرت علی وارد خانه شد... فاطمه زهرا به او گفت: «چون امروز آخرین روز عمر من است، خود بلند شده‌ام تا سر ولباس فرزندام را بشویم زیرا که آنان به زودی یتیم و بی مادر خواهند شد.»(49) 

 

فاطمه علیها السلام هنگام رحلت به مظلومیت علی بعد از خود، گریه کرد. (50) 

 

درباره ی‌ام کلثوم و دادن اثاثیه به او به عنوان جهازیه توصیه کرد، و به زینب که دختری 5 ساله بود سفارش کرد از دو برادرش جدا نشود و از آنان نگهداری کند و برایشان به جای مادر باشد. (51) 

 

در کشف الغمه روایت است که: «وقتی وفات فاطمه زهراعلیها السلام نزدیک شد، به اسماء فرمود: «آبی بیاور تا وضو سازم.» بعد از وضو - یا غسل - بوی خوش زد و لباسی نو پوشید و فرمود: «‌ای اسماء جبرییل در وقت وفات پدرم چهل درهم کافور از بهشت آورد. حضرت آن را سه قسمت کرد. یک بخشش را برای خود گذاشت. بخش دوم برای من و بخشی برای علی. آن کافور را بیاور.» وقتی کافور را آورد. فرمود: «نزدیک سر من بگذار.» آن گاه پای خود را رو به قبله کرد و خوابید و پارچه‌ای را به سرش کشید و فرمود: «‌ای اسماء! لحظاتی صبر کن. بعد مرا صدا بزن اگر جواب ندادم، علی را بخواه و بدان من به پدرم ملحق شده‌ام؛ او نیز چنین کرد و هرچه صدا زد، فاطمه جوابی نداد. او خود را به روی حضرت انداخت. او را می‌بوسید و می‌گفت: «وقتی به خدمت رسول خدا رفتی، سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.» در همان حال حسن و حسین وارد شدند و پرسیدند: «ای اسماء! مادرمان در این وقت خوابیده است؟» اسماء گفت:

 

«مادرتان نخوابیده بلکه به رحمت خدا رفته است.» آن دو خود را به روی مادر افکندند و هر یک با سوز دل سخن گفتند. اسماء گفت: «‌ای جگر گوشه‌های رسول نزد پدر بروید و او را مطّلع کنید.» آن دو از خانه بیرون رفتند و چون نزدیک مسجد شدند ناله شان بلند شد. و به پدر وفات مادر را خبر دادند. علی علیه السلام با شنیدن این خبر با خود می‌گفت: «بعد از تو خود را به که تسلّی دهم...»(52) 

 

به سوی پدر

 

هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله سرانجام فاطمه نیز درگذشت. طبق وصیت او، علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تکفین او شد. پس از غسل و کفن، جنازه را بیرون آورد و او را به خاک سپرد. صبح هنگام، ابوبکر و عمر به عیادت فاطمه آمدند. در راه مردی را دیدند. از او پرسیدند از کجا می‌آیی؟ گفت: «از تعزیت فاطمه!» گفتند:

 

مگر وفات یافت؟ گفت: «بله» آن دو از ترس مردم متغیر شدند و نزد علی علیه السلام آمدند و گفتند: «به خدا سوگند هیچ فرو نگذاشتی از مکر و حیله و بد کردن با ما. این‌ها همه از کینه‌هایی است که از ما داری. این مثل آن است که حضرت رسول را غسل دادی و ما را خبر نکردی.» (53) 

 

ائمه و فاطمه علیهم السلام 

 

بشار مکاری می‌گفت: «در کوفه، نزد امام صادق علیه السلام رفتم. دیدم طبقی از خرما برایش آورده بودند و از آن می‌خورد، به من هم فرمود: «بیا جلو و خرما بخور.»

 

عرض کردم: «گوارا باد، در راه می‌آمدم، حادثه‌ای دیدم که غیرتم به جوش آمد و قلبم درد گرفت و گریه گلویم را فشرد. فرمود: «به حقی که بر گردنت دارم جلو بیا و بخور، جلو رفتم و خوردم، آن گاه فرمود: «چه حادثه‌ای دیدی؟» گفتم: «در راه می‌آمدم که یکی از مأموران حکومت را دیدم که برسر زنی می‌زند و او را به سوی زندان می‌برد و او با صدای بلند می‌گوید: «پناه می‌برم به خدا و رسولش و به غیر خدا و رسولش پناهی ندارم.» امام صادق پرسید: «چرا آن زن را می‌زد و به زندان می‌برد؟»

 

گفتم: «از مردم شنیدم که پای آن زن لغزید و به زمین افتاد و گفت: «‌ای فاطمه! خداوند آنان را که به تو ظلم کردند از رحمت خود دور سازد، گماشتگان او را دستگیر کردند. امام تا این را شنید از خرما دست کشید و گریه کرد به گونه‌ای که دستمال، محاسن و سینه‌اش پر از اشک شد. سپس فرمود: «ای بشّار! برخیز با هم به مسجد سهله برویم و برای نجات او دعا کنیم و از خدا بخواهیم او را حفظ کند و با دعای امام بود که آن زن آزاد شد و آزاری به او نرسید.»(54) 

 

کرامتی از فاطمه علیها السلام 

 

یکی از ذاکرین نقل می‌کرد در محضر آیت ا... العظمی‌سید محمد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند پس از تعارفات معمول گفتند: «ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت ا... میلانی علّت را پرسید. آن مرد گفت: «پهلوی دخترم در اثر حادثه‌ای شکست و استخوان هایش خورد شد. چنان که پزشکان از معالجه آن عاجز شدند. و گفتند: «باید عمل شود ولی خطرناک است.» دخترم راضی نشد و گفت: «اگر در خانه بمیرم، بهتر از این است که زیر عمل جان دهم.»

 

به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داشتیم که او را بی بی صدا می‌زنیم. دخترم به او می‌گوید حاضر است تمام دارایی خود را بدهم تا سلامت خود را باز یابم ولی می‌دانم که چنین چیزی نمی‌شود. 

 

بی بی می‌گوید: «من یک طبیب سراغ دارم که می‌تواند تو را شفا دهد.» دخترم خوشحال می‌شود و می‌گوید:

 

«من هم تمام پولم را می‌دهم.» بی بی می‌گوید: «پول‌ها مال خودت. بدان که من علویه هستم و جدّه‌ام زهراعلیها السلام است که پهلوی او را به ظلم شکستند تو با دل شکسته بگو یا فاطمه مرا شفا بده.»

 

دخترم با دل شکسته شروع می‌کند به صدا زدن و از آن بانو یاری خواستن. بی بی هم در گوشه‌ای از اتاق گریه می‌کند و می‌گوید: «یا فاطمة الزهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم. 

 

مادر جان کمکم کن و آبرویم را حفظ فرما.»

 

من هم از دیدن این صحنه منقلب شدم و در گوش? اتاق با خود زمزمه کردم یا فاطم? پهلوی شکسته! دیدم دخترم ساکت شد، ناگاه مرا صدا زد و گفت: «بابا بیا که دردم آرام شد.» جلو رفتم و دیدم کاملاً شفا یافته است. دخترم گفت: «الان بانوی مجلّله‌ای نزد من آمد و دست به پهلویم کشید، پرسیدم شما کیستید؟» فرمود: «من همانم که او را صدا می‌زدی.»

 

دخترم برخاست و راهی شد و دانستم که اسلام حق است. آیت ا... میلانی از این معجزه مسرور شد و اسلام را به آنان آموخت.»(55) 

 

 

 

· پاورقی 

 

 

 

 

 

1) تأویل الایات، ج 1، ص 98. 

 

2) جلاء العیون، ص 159؛ عوالم العلوم، ج 11، جزء 6، ص 859. 

 

3) احقاق الحق، ج 3، ص 482. 

 

4) کنز الدقایق، ج 3، ص 486. 

 

5) عوالم العلوم، ج 11، جزء 3، ص 839. 

 

6) کافی، ج 1، ص 240. 

 

7) و فیه مایحتاج الناس الینا و لانحتاج الی احد. اصول کافی، ج 1، ص 240. 

 

8) عوالم العلوم، ج 11، جزء 2، ص 832. 

 

9) صحیح ترمذی، ج 2 ص 308 و 209؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 150. 

 

10) چهل حدیث در فضایل محمد، ص 44. 

 

11) لسان العرب. 

 

12) فاطمه زهرا من المهد الی اللحد، سید محمد کاظم قزوینی، ص 59. 

 

13) علل الشرایع، باب 148، ص 22. 

 

14) علل الشرایع، ص 182. 

 

15) تفسیر فرات کوفی، ص 298. 

 

16) بحار الانوار، ج 43، ص 54. 

 

17) همان، ص 30. 

 

18) علل الشرایع، ص 182، مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 341. 

 

19) احقاق الحق، ج 6، ص 33. 

 

20) نماز و عبادت زهراعلیها السلام، صص 81 و 82. 

 

21) بحار الانوار، ج 43 ص 172. 

 

22) امالی شیخ طوسی، ص 188. 

 

23) بحار الانوار، ج 43، ص 157. 

 

24) داستان‌ها و پندها، ج 4، ص 174. بحار الانوار، ج 36 ص 352. حکایت اذان بلال را نیز در من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 297 ببینید. 

 

25) نهج الحیاة، ص 71. 

 

26) بحار الانوار، ج 43، ص 178؛ بیت الاحزان، ص 164؛ کوکب درّی، ج 1، ص 242. 

 

27) خصال شیخ صدوق، ص 272، از ذکر غسل و کفن و رفتن و نماز بر پیامبر به دلیل طولانی شدن مقاله خودداری شد. 

 

28) سیر? ابن هشام، ج 2، ص 654؛ طبقات ابن سعد، ج 2، ص 216. 

 

29) بحار الانوار، ج 22، ص 476. 

 

30) کشف الغمّه، ص 43. 

 

31) مجموع? مقالات برگزیده پیرامون حضرت زهراعلیها السلام، ص 110؛ چشمه در بستر، ص 317. 

 

32) الامامة و السیاسة، ج 1، صص 12 و 29 و 30؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 13 و ج 11، ص 14. 

 

33) هدایتگران راه نور، ص 242. 

 

34) بحار الانوار، ج 43، ص 177. 

 

35) حق الیقین، ص 162. 

 

36) کتاب سلیم بن قیس. بیت الاحزان، ص 90. 

 

37) بحار الانوار، ج 30، صص 348 و 349 به نقل از ارشاد القلوب. 

 

38) علم الیقین، فیض کاشانی، ج 2، ص 687؛ حق الیقین، ص 164. 

 

39) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، صص 143 و 144. 

 

40) بحار الانوار، ج 22، ص 477. 

 

41) هدایتگران راه نور، ص 252، سید محمدتقی مدرّسی. 

 

در روایات در مورد ضربت زدن مغیره به حضرت زهراعلیها السلام به صورت مستقیم سخنی به میان نیامده است. ولی به عنوان شیطانی که افراد را بر علیه خاندان رسالت بر می‌انگیخت از او یاد کرده اند. ولذا نظر امام علیه السلام این است که او نقش اصلی را در این ضربت داشته است. البته بعضی نیز نقل کرده اند که آن گاه که قنفذ با تازیانه بر حضرت زهراعلیها السلام می‌زد، مغیره نیز با غلاف شمشیر بر بدن حضرت زهراعلیها السلام ضربه زد. 

 

42) کتاب سلیم بن قیس، 253 (با اندک اختلاف) . 

 

43) بحار الانوار، ج 29، ص 129. 

 

44) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، صص 173 تا 175. 

 

45) همان، ص 194. 

 

46) علل الشرایع، باب 148، ص 187. 

 

47) احقاق الحق، ج 10، ص 474؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 126. 

 

48) بحارالانوار، ج 43، ص 191. 

 

49) ترجم? بیت الاحزان، ص 247. 

 

50) بحار الانوار، ج 43، ص 218؛ رنج‌ها و فریادهای فاطمه، ص 241. 

 

51) بطله کربلا، ص 43. 

 

52) علل الشرایع، ص 185. 

 

53) کشف الغمّه، ج 2، ص 122. 

 

54) رنج‌ها و فریادهای فاطمه، ص 157. 

 

55) فضایل الزهرا. ص 109.

 


مشخصات مدیر وبلاگ
لوگوی وبلاگ

بایگانی
عناوین یادداشتهای وبلاگ
لینک‌های روزانه
صفحات اختصاصی
دسته بندی موضوعی
وبلاگستان امام صادق(ع) ، امام خمینی ، سیاسی ، انقلاب اسلامی ، رهبر ، شهدا(وصیت نامه) ، امام خامنه ای ، ما می توانیم. ، ولایت ، انقلاب ، حجاب ، حماسه 9دی ، امام خمینی (ره) ، اجنماعی ، باشگاه مخاطبان ، دینی ، وبلاگستان امام صادق (ع) ، موج وبلاگی من یک بسیجیم ، میدان ژاله ، نفوذ تفکر امام خمینی (ره) در اسپانیا و آمریکای لاتین ، نقش روحانیت در گستره فرهنگ دینی بعد از انقلاب اسلامی ، نوع اجتهاد حضرت امام ، همراه با رزمندگان ، و آن روز قلب ملت از کار ایستاد ، سید روح الله خمینی ، سیرة رهبری ، شجاعت امام ، شخصیت امام خمینی (ره) ، شهادت حاج آقا مصطفی خمینی ، ویژگی های مکتب سیاسی امام خمینی ، مجموعه رفتار امام با طلاب ، مرگ بر آمریکا ، جمعه خونین تهران ، رهبری امام خمینی (ره) ، زن چادری ، زندگی امام به روایت امام ، سیاست خارجی در کلام امام راحل ، شهید مطهری ، شکنجه گاه مخفی ساواک ، طلاب ، عاشورای حسینی سرچشمه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) ، عشق به ولایت ، عقل و عشق ، عوامل شتاب‌زای انقلاب اسلامی ، فضایل اخلاقی ، قدیمی ترین سند مبارزاتی امام خمینی 1323 شمسی ، گشتی در کتاب خانه شخصی رهبر انقلاب ، اخلاق دانشجویی از زبان امام خمینی ، اگه دوست داری چادری باشی بخوان! ، امریکا ، 17شهریور ، آرمان های انقلاب اسلامی ، آمریکا در اندیشه روح الله ، آیةاللَّه خامنه‏ ای ، خاطرات ، خاطراتی درس آموز از زندگی مقام معظم رهبری ، در حدیث دیگران ، دیدگاه امام خمینی (ره) ، بازخوانی پرونده تهاجم فرهنگی از نگاه رهبر حکیم انقلاب ، بسیج ،
آمار وبلاگ
بازدید امروز : 134
بازدید دیروز : 508
کل بازدید : 665855
کل یاداشته ها : 462
دوستان

«دیداردوست» پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار گاهِ رهایی جاده های مه آلود عاشقانه می گویم مهندس محی الدین اله دادی {choobak33} {یادداشت های شخصی خودم} «ستارگان دو کوهه» {شلمچه} «نیمکت آخر» {خاطرات دکتر بالتازار} {چشمه دانش} {سلمان علی (ع)} تراوشات یک ذهن زیبا پیامنمای جامع «دلبستگی امام زمان(عج)...به امام (ره) و شهدای عصر من {دوستدار علمدار} {نور اهلبیت *علیهم السلام} «عطر یاس» طوفان 2012 «بچه های خدایی» بچه های خدایی «هدهد» دل شکســــته {برادران شهید هاشمی} «welcome to my profile» Manna «محمد قدرتی» {شلوغی های من} «نه/دی /هشتادوهشت» «متین» «ذوالقرنین » Note Heart موزیک انلاین رویابین «اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...» «صاعقه» {برو بچ ادبی} {ستاره خاموش} عفاف و حجاب «عشق و تنهایی» «حاج احمد متوسلیان» {مـــــولا علی جان} فرزند روح الله... میم مثل مغنیه «میم مثل مغنیه» {از فـرش تا عـــرش} «سفیر نور» «دیدبــــــــــــــــــــان» «ایریت نام عبری گل نرگس است» مناجات با عشق {پیروان ولایت } مطالب جالب your memoirs {هدیه با شکوه خدا... } شورای شهراندیشه صاعقه 90 PERSIAN جهاد سیاسی سایت فرهنگی،اجتماعی،سیاسی و خدمات کانون فرهنگی حجت بن الحسن عجل الله سایت چندرسانه ای سیاسی فرهنگی بچه بوستان حجاب کوثر بی کرانه کنکاش پایگاه بسیج مسجد المهدی (عج) دارک سایت علمی آموزشی دیده بان رایحه خوش اندیشه یک قدم تامهدویت صیاد 30 یا سی مسائل روز وبلاگ جوانان جوانی کانون سبز انتظار جاهدین زینت زن حجاب، صدفی برای مروارید... زیباترین شکیب دختر با حجاب بت شکن ایران چترِ باز یک اسمان ستاره گلستان شهدا واحد 106 لشگر امام حسین (ع) اصفهان یک لحظه انتظار جوانه صبح دیگر در راه است.. مسائل روز گلستان شهدا صدف حجاب انتظار سبز صراحت تا زنده ایم رزمنده ایم..(مرصاد) رنــــــــــــــــگ نــــــــــــــــــو روایتگر بهترین راه رسیدن به خدا رایحه خوش اندیشه قاصدک محمد(ص) پیامبر مهر- یک خبرنگار عاشقان ولایت فقیه مبارزه باجنگ سایبری باهم و در کنار هم نوید احیا نصر19 نقد آزادانه نسیم انتظار نائب مهدی بسم رب المهدی جنگ نرم مرصاد20 اولی نیستم.امابهترینم پلاک یعنی... کوکما(2)شهدای لسان الارض نحر خین جنت110 I'm from Iran ( The Islamic Republic of IRAN ) حوزه 6 بسیج دانش آموزی شهیدفهمیده اصفهان گنج عشق ماهنامه حوزه مقاومت 6 بسیج دانش آموزی استان اصفهان دانشگاه پیام نور فریمان جهان اسلام اصفهان دیار نصف جهان مذهبی فرهنگی امام مبین اختراعات روز دنیا ایستگاه بهشت دانلود دیده بان DEAR IRAN ضامن اهو دل نوشته های سیاسی فرهنگی راهنما و آموزش و خدمات وبلاگ نویسی بوی سیب بی دریا پایگاه بسیج امام محمد باقر(ع)کندر سیج بدنه فعال ملت است پایگاه بسیج خواهران مسجدالمهدی(عج) دارک .بسیج خواهران سیاوشکلا عصر انتظار عاشقان حسین آسمونی برای ایرانیان انتقاد گوناگون سیا شناخت فراماسون ها فراماسونری انجمن علمی دانشگاه پیام نور خواف حقیقت آخرین پیشوا وبلاگ اطلاع رسانی ابوذر غفاری فرصت آرامش من. روستای دنیای مجازی 1دل بامحبت اصفهان دیار نصف جهان دیار نصف جهان تهاجم خاموش پایگاه اطلاع رسانی بخش ششطراز نگین هستی پایگاه جامع اطلاع رسانی شهدائ استان اصفهان سایت خبری صاحب نیوز پایگاه سید احمد خمینی پایگاه شهید رجایی از شعار تا حقیقت برهان پایگاه بسیج نورالائمه ع حوزه 12 بقیه اله شهید باکری بسیجی بچه مسجدی امان از دل زینب امام خامنه ای خدا قوت پایگاه شهید چمران اصفهان دیده بان رهبر عزیزم ستیز با عاشورا وبلاگستان امام صادق(ع) پایگاه المهدی (عج) منتظر رضوان الشهدا گرداب «امیر سرلشگر بسیجی شهید عباس بابایی» «طلبه مثبت» «داستانهای قرآن» «بصیرت اسلامی» «طلبه مثبت» «صراط» «ذی القربــــــــــــی» درد و دل «بچه شمرون» رهبر مجازی! بچه های مسجد محله مهدیه نسیم بیداری پایگاه مقاومت شهید دستغیب ارزان یاوران حرم پایگاه خاتم الانبیاء کنیز مادر درد و دل حضرت موعود زندگی از نوع اسلامی با قرآن و اهل بیت به سوی ظهور انعکاس حقیقت ما بمب هسته ای از جنس ایرانیم!!! تلالو 16 ام ابیها (س) شهیده اعظم خوش نویسان شهیده عصمت رجب زاده خـــــادم بچه ارزشی ها سایت تفریحی و سرگرمی* همه چی از همه جا * نوید احیا «همه چی از همه جا» منتظر چترِ باز {قرآن پژوهی} {پایگاه سایبری کلاله} {گلستان بلاگ} {نسیم زندگی the breeze of life} {جمجمه ات را بخدا بسپار } {دانشجویان پیرو خط امام خامنه ای} جنگ نرم«پایگاه بسیج المهدی» «باران رحمت» از همین سی ودو حرف کانون فرهنگی شهید مفتح سال حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی هیچش کناره نیست امید نا امیدا (وبلاگ تخصصی عشق و وفا) السلام علیک یا فاطمه الزهرا {چریغ} {معاونت تبلیغ وآموزش های کاربردی حوزه های علمیه} «جبهه فرهنگی مذهبی حضرت روح الله » دختران حماسه بانـوی آب و آفتـاب {ثامن تم} {حوزه 6دانش آموزی استان اصفهان} «شمیم ظهور» من دیپلمات نیستم، انقلابی ام تـربــــــــــت عــــرش کوثر نیوز من عاشق بسیج اصفهان هستم! نوید احیا یه انقلابی روزهای مدرسه سیب آبی بسیج مکتب عشق انعکاس حقیقت ما بمب هسته ای از جنس ایرانیم!!! سنگر مجازی فرهنگی هیچش کناره نیست امید نا امیدا (وبلاگ تخصصی عشق و وفا) حماسه سیاسی،حماسه اقتصادی بصیرت مداحان اهل بیت نسیم بیداری محله مهدیه (یاقوت آسمانیها) انتظار تنها در مبارزه است! یوسف زهرا یک لحظه انتظار مسافر باران رحمت شمیم ظهور ایستگاه بهشت زلال همچون آب

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ